منتشر شده در خبرگزاري هنرآنلاين بتاريخ يکشنبه 21 مرداد 1395
http://www.honaronline.ir/Pages/News-76091.aspx
نگاهي به نمايشگاه گروهي "سبيل"
من سبيل دارم...
هدي امين
نمايشگاه "سبيل"، مجموعهاي چند رسانهاي بود که با کيوريتوري "محسن ثقفي" و با حضور 13 هنرمند، از 18 تا 30 دي ماه نود و چهار در گالري "دنا" برگزار شد. در بيانيهي نمايشگاه پس از تعريف مفصل "سبيل" و شرح انواع آن از زبان علي اکبر دهخدا، محمد علي جمالزاده و جعفر شهري، دلايل انتخاب اين عنوان و مباني نظري که پشت چنين انتخابي قرار گرفته، آمده است.
آنچه کيوريتور در بيانيهي نمايشگاه آورده است؛ حاکي از نگاه ساختارگرايانهي او به موضوع است. او به ديدگاههاي دو گروه ساختارگراها و پساساختارگراها در تبيين الگوهاي نشانه شناختي اشاره ميکند، اما در نهايت مدلي را برميگزيند که در دسته بندي ساختارگراها قرار ميگيرد. اگرچه بين دو الگوي نشانه شناختي دو نظريه پرداز ساختارگرا - سوسور و پيرس- او دومي را به دليل ماهيت سه گانهي آن، کاربردي تر از الگوي دوگانهي دال و مدلولي سوسور ميداند و آن را برميگزيند ( که انتخاب درستتري نيز هست) اما شايد با توجه به موضوع –سبيل- و تعريفهاي متفاوت و برداشتهاي گوناگوني که از انواع مختلف اين ابژه وجود دارد (همانطور که در ابتداي متن بيانيه آمده است)، استفاده از الگوي نشانه شناختي پساساختارگراها مناسبتر مينمود. چراکه پساساختارگراها امکان تاويل گستردهتري را فراهم ميکردند و از سويي اين گروه، بر بعد اجتماعي کاربرد نشانهها نيز تاکيد ميکنند که بسيار با موضوع نمايشگاه همسو عمل ميکرد. " ثقفي" در اين مورد اشاره ميکند که رفتن به سراغ پساساختارگراها با بازگذاشتن بيش از حد راههاي تفسير، پراکندگي ايجاد ميکرد و از انسجام آثار ميکاهيد. اگرچه به نظر ميرسد که چنين تغييري به راحتي ميتوانست در بيانيه انجام شود و تغييري در آثار هنرمندان بوجود نياورد. همانطور که در آثار حاضر در مجموعه نيز مشهود است، هر کدام تفاسير شخصي خود را از موضوع بيان کردهاند و در واقع، آثار در گسترهي معنايي و تفسيري محدود و مشخصي قرار نگرفتهاند.
نمايشگاه مزبور با دو رويکرد کيوريتوريال شکل گرفته. در رويکرد نخست، کيوريتور مجموعه، آثاري که با هدف و مفهوم بيانيه نمايشگاه تطبيق داشته اند و يا به نوعي در راستاي آن قلمداد ميشده اند را از بين آثار 6 هنرمند که درسالهاي گذشته خلق شده اند، انتخاب نموده است. هنرمندان حاضر در اين بخش شامل: حمزه فرهادي، فرشيد پارسي کيا، آرش تنهايي، پيمان شفيعي زاده،شادي نوياني و فرزانه حسيني هستند. در رويکرد دوم، کيوريتور از 6 هنرمند ديگر خواسته است تا از ارتباط مابين "سبيل" و "مردانگي" (دال و مدلولي مشخص) اثري خلق کنند. اين شش هنرمند شامل: ناصر تيمور پور، فريد امين الاسلام، مجيد عباسي فراهاني، حميد جاني پور، محمدرضا شاهرخي نژاد و مهدي فاتحي هستند.
همانطور که گفته شد، الگوي نشانهاي "پيرس" به دليل شکل سهگانهاي که امکان تفسير هنرمند در آن فراهم است، انتخاب شده است. از اين رو امکان تفسير انتقادي نيز فراهم است، همانطورکه در اثري به نام "در ستايش پدر" از "شادي نوياني" چنين نگاهي ديده ميشود. "نوياني" دو پرترهي پدر و فرزند را در دو لت با تکنيک رنگ روغن بر بوم کار کرده است و بعد آنها را در راستاي عمودي يکديگر آويخته است، طوري که پدر در پايين و به شکل معکوس قرار گرفته است. کابلي به تابلوي پدر وصل است که سر ديگرش به دستگاهي متصل شده شبيه دستگاههاي انفجار دستي. بيانيهي هنرمند با اين عبارات شروع ميشود: "ما همواره به داشتن پدري ناگزير بودهايم، چرا که غير از اين ولد زنا خوانده ميشديم" و در ادامه به طرح مسالهي پسرکشي که در ادبيات مکتوب ما ريشه دارد و پدرکشي که در تقابل با آن در ادبيات غرب وجود دارد، ميپردازد و از اين طريق به پدرسالاري ريشه دار ما اشاره ميکند که در دنياي امروز نيز عليرغم تغيير مناسبات به شکلي ديگر ادامه يافته است. تفسير هنرمند از عنوان نمايشگاه (سبيل)، نشانهاي براي نمايش چنين مناسباتي است و در اثر نقاشي-چيدمان خود به نقد آن دست ميزند.
"ناصر تيمورپور"، اثري با عنوان "توموميبيني" ارائه داده که از موي خود هنرمند و چسب ساخته شده است. اين اثر در ادامهي آثاري با محوريت وجود يا حذف ماده در اثر هنري ساخته شده است. موها در حقيقت موهاي بسيار ريزي هستند که از دندههاي ماشين ريش تراشي ريخته شده و به صورت پودري همگن درآمدهاند. "تيمورپور" به هويت نمادين پنهان شدهي پشت مسالهي بودن و نبودن اين موها نظر دارد و از طرفي از واژه به عنوان بياني مستقيم در کارش بهره ميگيرد. پودرهاي مو، عبارت "توموميبيني" را در پس زمينهي سفيد کاغذ ميسازند و هنرمند از طريق بازي با اين عبارت که به ظاهر و باطن امري اشاره دارد، مخاطب را به توجه به زيرلايههاي اثر هنري و جايگاه اجتماعي هنرمند دعوت ميکند. از اين نظر گسترهي تفسير براي شخص هنرمند و همينطور مخاطب وسيعتر ميشود.
از ديگر آثار نمايشگاه، "تغيير بدون شرح" اثر "مهدي فاتحي" است. اثر از نه قطعه عکس 30 در 30 تشکيل شده که با سبيل سه چهرهي مهم تاريخ شوخي کرده است. سه چهرهاي که در کنار نقش پررنگشان در تاريخ سياسي و هنري جهان، مهمترين نشانهي تصويري آنها سبيلشان است. "فاتحي" در اين اثر، سبيلهاي مشهور چهرههايي مثل هيتلر، سالوادور دالي و استالين را با هم جابجا ميکند. آيا قرار گرفتن سبيل يک رهبر ديکتاتور براي يک هنرمند آوانگارد، از او شخصيتي مخوف ميسازد؟ استالين با سبيل دالي، به چه معجون شخصيتي بدل ميشود؟ به نظر ميرسد اين اثر در لبهي نازکي ميان اثري شوخيوار و اثري جدي که ميتواند تفسيرهاي متفاوتي را در خود داشته باشد، قرار گرفته است. اگرچه نمونهي اصيل چنين کاري در سال 1982 توسط هنرمند امريکايي، "نانسي برسون" انجام گرفت. "برسون" چهرهي دو سياستمدار مشهور جهان يعني ريگان و برژنف را از طريق فوتومونتاژ با هم ترکيب کرد و نکتهي مهم آن اثر، زمان ارائهي آن بود که در آستانه جنگ ميان روسيه و امريکا صورت گرفت.
"محمدرضا شاهرخي نژاد" نيز با مفهوم جابجايي، اثر خود را ساخته است؛ اگرچه او از شيء ديگري (شاخ بريده شدهي يک حيوان ) در جاي ديگري (بر بوم) بهره برده است تا به موضوع نمايشگاه – سبيل- نزديک شود. هنرمند اشاره ميکند که تغيير موقعيت اشياء گاهي معناي جديدي به آنها نميدهد و شايد آنها را از معنا نيز تهي کند. از اين نظر مفهوم محوري اثر "شاهرخي نژاد"، بي معنايي اشياء در موقعيتي جديد و بيگانه است. چنين برداشتي را به راحتي ميتوان به موقعيت انسان معاصر بسط داد؛ اگرچه خود هنرمند در ادامهي بيانيهي خود به چيزهايي که بر بدن ميرويند و در لحظهاي ميتواند وجود نداشته باشد، اشاره ميکند.
"آرش تنهايي" نيز در پوستري که به سالهاي پيش از مرگ مرتضي مميز برميگردد، از سبيل استاد به شکلي نشانهاي بهره برده است و اشاره ميکند به "مردي که او را به سبيلاش ميشناختند و بسيار طراحان سبيلشان را از او به عاريت گرفتند، بيآنکه مرتضي مميز شوند."
"مجيد عباسي فراهاني" نيز از محل رويش سبيل در سلف پرترهاش نخي وصل کرده که از سوي ديگر به بلوکهاي سيماني متصل است. نام اثر "گرانيگاه" است. بيانيه به شرح اين مفهوم فيزيکي در قالب معادلات علمي بسنده کرده است، اما اثر به نگاه غالبي که از گذشته وجود داشته اشاره ميکند؛ نگاهي که همواره ويژگيهاي ظاهري و فيزيکي را مبناي اثبات مردي و مردانگي ميداند. اثر، با ظاهري توصيفگر و بيطرفانه به نقد چنين تفکري مينشيند.
اما محسن ثقفي، در پرفورمنس آرت خود به مفهوم خشونت نگاه کرده است. در اين پرفورمنس آرت که در روز هشتم نمايشگاه به اجرا درآمد، سالن گالري به دو قسمت اتاق انتظار و اتاق اجرا تقسيم شده است. در اتاق انتظار، تابلوي نئوني با عبارت "سبيل دارم پس هستي" نصب شده و مخاطبين ميبايست تک به تک از اتاق انتظاري که بوي کافور در آن پخش گرديده، وارد اتاق تاريک اجرا شوند که بوي داروي نظافت (واجبي) نيز در فضاي آن به مشام ميرسد. هنرمند، کفن پيچشده روي صندلي شکنجه قرار گرفته است. تنها محل بيرون مانده از کفني که تصوير نيمه برهنه هنرمند بر روي آن پرينت شده، سبيل هنرمند است. همکار پرفورمر با لباس جراحي حاضر است و يک هدفون و يک موچين به مخاطب ميدهد. مخاطب در صورت تمايل ميتواند يک مو از سبيل هنرمند بکند. در اين لحظه، صداي "آخ" هنرمند از هدفون پخش ميشود. "ثقفي" سعي دارد به نقش مشارکتي مخاطب در شکنجه و به طور کلي خشونت اشاره کند، در حاليکه تابلوي نئون اتاق انتظار، هويت جنسيتي مونث را نشانه ميرود. محوريت پرفورمنس بر مناسبات سياسي- اجتماعي ميچرخد و خود هنرمند نيز بيشتر تمايل دارد تا چنين نقدي دريافت شود، اما عبارت تابلوي نئوني خط فکري مخاطب را به سمت و سوي اصطکاکهاي ناشي از تفاوتهاي جنسيتي پيش ميبرد.
در مجموع، نمايشگاه "سبيل" به دليل هماهنگي و جمع آوري آثار ذيل يک عنوان، نمايشگاهي موفق است. خصوصا در ميان نمايشگاههاي گروهي که حتي با وجود تم مشخص، حضور آثار پراکنده و "از هر دري سخني" آنها را غير قابل دفاع و بيشتر از آن، غير قابل بحث مينمايد.
هنرمندان ديگر حاضر در مجموعهي "سبيل"، فرشيد پارسيکيا، فرزانه حسيني، حميد جانيپور، پيمان شفيعيزاده، فريد امينالاسلام و حمزه فرهادي بودند که در رسانههاي مختلفي از جمله نقاشي، عکس و مجسمه، تفسير شخصي خود از رابطهي "سبيل" و "مردانگي" را به نمايش گذاشتند.