چين و ايران، قياس مع الفارق

10شهريور1394

چين و ايران، قياس مع الفارق
هنرستان ها و آموزش مافيايي، حلقه گمشده پرورش متخصص
 
پايگاه خبري تحليلي موسيقي پارس:http://www.musicepars.com/?p=42572
 
نگاهي به فرايند پيشرفت پنج ماهه ارکستر سنفونيک تهران در قياس با ارکستر فيلارمونيک چين
زماني که علي رهبري، مدير هنري و رهبر ارکستر سنفونيک تهران از ميزباني ارکستر فيلارمونيک چين سخن گفت، باورش براي بسياري از پيگيران اخبار ارکستر سنفونيک تهران سخت و باور نکردني آمد. همراهي و همکاري با ارکستري که قدمت15 ساله دارد (ارکستر فيلارمونيک چين در سال 2000 تاسيس گرديده اما پيشينه آن به ارکستر دولتي راديو و تلويزين پکن باز ميگردد) براي ارکستر سنفونيک تهران که درحال حاضر پيشينه اي 5 ماهه دارد و در طي اين پنج ماه با ساختار تاريخي خود وداع کرده و ساختاري جديد را بنيان گذاشته است، نقطه عطف و مرحله اي حساس و تاثير گذار است.
علي رهبري که در حال حاضر سکان رهبري قديمي ترين ارکستر سنفونيک خاور ميانه را بعهده دارد، توانسته است با اعمال فشار و آزمون وخطا در زمينه انتخاب نوازندگان، ارکستري را محيا کند که ميتوان به آينده آن اميدوار بود.
نکته مهمي که کنسرت اخير را حائز اهميت ميدارد، قياسي است که بين کيفيت اجراي اين دو ارکستر رقم ميزند. نوازندگان ارکستر چيني که 15 سال سابقه اجرا و ساز زدن در کنار يکديگر را دارند و اکثرا فارغ التحصيل کنسواتوار هاي چيني هستند، مقياس خوبي هستند براي برآورد مسائل مرتبط با اجرا و آموزش موسيقي کلاسيک در چين. نکته حائز اهميت در قياس دو ارکستر، اروپايي نبودن هر دوي آنهاست. هر دو متعلق به فرهنگي غير از فرهنگ موسيقي اروپايي هستند که سعي دارند آثاري برخواسته از فرهنگ غربي را با ترجمان شرقي خود ارائه دهند. با اين تفاوت که سابقه موسيقي کلاسيک غربي در ايران به نزديک به هشتاد سال باز ميگردد و در چين به پس از فروکش کردن تب انقلاب فرهنگي مائو و ترکش هاي آن در ستيز با فرهنگ غربي. اما استمرار و جديت چيني ها در آموزش و از آن خودسازي فرهنگ غربي نتيجه اي بس متفاوت در بر داشته. ارکستر چين نمونه کامل و بسيار ستودني است از آنچه که در اصول فرهنگي به آن «دگر ديسي فرهنگي» ميگويند. به اين مضمون که فرهنگي مثل چين ميتواند اثري از آهنگسازان متعلق به فرهنگ اروپايي را با شيوه، بيا، لحن و لهجه خود اجرا کند و بدين ترتيب وضعيت تطبيق فرهنگي را پديد آورد. در چنين وضعيتي است که بحث «تفسير اثر هنري» برجسته شده و ميتواند تاثير گذاري عميقي در شيوه زيست و منش زندگي اعضاي جامعه هدف برعهده بگيرد. نمونه بارز اين تاثير پذيري تفسير زيبا و ستودني بود که ارکستر چين از دو اثر سنفوني پنجم چايکفسکي به رهبري علي رهبري و سنفوني نهم دورژاک به رهبري لونگ يو ارائه داد.
ارکستر چين در اجراي اين هر دو اثر با تسلطي مثال زدني، فائق آمدن بر سختي هاي اجراي دو اثر دشوار از موسيقي کلاسيک جهان را به نمايش گذاشت. سنفوني پنجم چايکفسکي که از سري سنفوني هاي سه گانه پايان عمر آهنگساز ميباشد، اثري است که در زمينه اجرا نياز به وقوف بر مسائل زيبايي شناسي سبکي و توانايي هاي موسيقايي همچون تسلط بر ظرايف کوک و آنسامبل دارد. همگن بودن صدا دهي ارکستر چين در اجراي بخشهاي پلي فونيک و همچنين اجراي دقيق سوال و جواب ها و ترکيب بندي هاي سازي بويژه در بخش سازهاي بادي چوبي، از نکاتي بود که ارکستر چين را لايق تحسين ميدارد. به تمام اين مسائل قدرت نوازنده هاي سازهاي بادي برنجي و بويژه هورن ها را بايد اضافه نمود. رعايت دقيق کوک، اجراي هدف مند جملات و رعايت اصول اجراي موسيقي کلاسيک در صداهاي کشيده و طولاني از جمله نکات مهمي است که در اين بخش ارکسترها بسيار حائز اهميت هستند. به تمام اين نکات بايد تفسير قابل تعمق و زيباي علي رهبري را نيز اضافه نمود که ارکستر چيني توانسته بود با رعايت سليقه وي و فرمانبرداري از شيوه اجراي رهبري، اجرايي درخور را پديد آورد.
همچنين در اجراي سنفوني نهم دوورژاک (دنياي نو)، ارکستر چين به رهبري لونگ يو بسيار موفق و پايبند به اصول و استاندارد هاي موسيقي کلاسيک ظاهر شد. توازن گوشنواز ارکستر در اداي جملات موسيقي قابل تامل و شنيدني است، درحاليکه ارکستر سنفونيک تهران به رهبري علي رهبري همين اثر را چندي پيش اجرا کرده و سنجه اي مناسب براي قياس دو ارکستر به دست ميداد.
اما نکته مهم در اجراي هر دو ارکستر ايراني و چيني، قياسي است که ممکن است بين اين دو ارکستر صورت گيرد که البته قياسي مع الفارق و دور از انصاف خواهد بود.
همانطور که پيش از اين اشاره شد، ارکستر چيني با جديت و سبقه اي بسيار جدي تر و طولاني نسبت به ارکستر سنفونيک تهران در اجراي موسيقي کلاسيک به ايران سفر کرده است. برنامه ريزي صحيح آموزشي در زمينه آموزش موسيقي کلاسيک در کنسرواتوارهاي چين و بهره گيري از مدرسان اروپايي و چيني هاي تحصيلکرده در اروپا، ثروت عظيمي است که دولت چين سالهاست بر روي آن سرمايه گذاري کرده و نتيجه آن را پس از سالها و اکنون با افتخار به عرضه عمومي ميگذارد. همچنين تشکيل ارکستر هاي متعدد با سرمايه گذاري دولتي در سراسر چين و ايجاد اشتغال و انگيزه براي نوازندگان چيني را ميتوان از جمله نکات مهمي به حساب آورد که پيشرفت اين پرجمعيت ترين کشور دنيا را در زمينه موسيقي کلاسيک رقم زده است. روندي که درست بر خلاف روند ايراني است. کشور ايران با پيشينه قابل تاملي در زمينه موسيقي و بويژه موسيقي کلاسيک، متاسفانه پس از انقلاب دچار رکود و حتي پس رفتي قابل توجه در زمينه آموزش و اجراي موسيقي کلاسيک شده است. بي توجهي مسئولين فرهنگي و هنري کشور به بحث آموزش موسيقي در مدارس و هنرستان هاي موسيقي و همچنين اتفاقاتي که در طي 10 سال گذشته در زمينه موسيقي در ايران افتاد، نشانه هاي منفي خود را امروز نشان ميدهد. فقدان مدرسان حرفه اي و تحصيل کرده در هنرستان هاي موسيقي فاجعه اي را رقم زده که علي رهبري امروز در ارکستر سنفونيک تهران با آن مواجه است. عدم توانايي هاي پايه اي در زمينه اصول اجرا و استاندارد هاي اجراي گروهي موسيقايي، از آفات اين بي توجهي هاي ساليان گذشته در ايران است. مشکلات عديده رهبري در رابطه با خلقيات و انحصارات نوازندگان قديمي ارکستر که هنوز هم در اين ساختار قابل مشاهده است و بطور کامل از بين نرفته است را تقريبا همگان به ياد دارند. مشکلاتي که در شيوه نواختن و بويژه در بخش بادي هاي چوبي وبرنجي ارکستر سنفونيک قابل مشاهده است. شايد بيراه نباشد اگر ريشه اين مشکلات را در سيستم آموزش غير اصولي و غير استاندارد هنرستان هاي موسيقي دختران و پسران و آموزشگاه هاي آزاد موسيقي جستجو نمائيم. مشکلاتي که هنوز هم تا اکنون و حال حاضر در هنرستان ها قابل پيگيري و رصد ميباشند. عدم وجود معلمان و مدرسان متعهدي که فارغ از گروه بازي ها و مافياي حاکم بر فضاي تعليم و تعلم، به دنبال افزايش توانايي هاي اصولي و فرهنگي در هنرستان ها باشند.
ضعفهاي ارکستر سنفونيک تهران البته ضعفهايي نيستند که غير قابل حل به نظر بيايند. اين قابل حل بودن را علي رهبري به سختي توانسته اثبات کند. نمونه بارز اين مسئله را ميتوان در اجراي مجدد «شهرزاد» اثر ريمسکي کورساکف مشاهده کرد. ارکستر سنفونيک تهران يک هفته پيش از اجراي مشترک با ارکستر چين، همين اثر را در تالار وحدت اجرا نمود. اجرايي که به سختي ميتوان آنرا قابل قبول ارزيابي کرد. اما گويا فشار اجرا در برابر همکاران چيني نوازندگان ارکستر تهران و نيز تمرين هاي بيشتري که رهبري براي اين اجرا برنامه ريزي کرده بود، توانسته بودند اجرايي متناسب با توانايي هاي ارکستر تهران را به منصه ظهور برسانند. گرچه ارکستر تهران همچنان در بخش بادي ها و بويژه بادي چوبي ها و هورن ها از ضعف هاي غير قابل اغماضي رنج ميبرد اما علي رهبري توانسته با فشار آوردن به نوازندگان و تمرينات سخت و فشرده، آنها را براي اين اجرا آماده کند. تنها نکته اي که براي مخاطبان حرفه اي ارکستر جاي سوال ميگذارد، تمايل عجيب علي رهبري براي اجراي آثار سخت و داراي پيچيدگي هاي فراوان با سرعت بالاست. البته نوع تفسيري که رهبري با آن در جهان موسيقي شناخته ميشود و آثار ضبط و منتشر شده وي نيز گواه صحت برداشت از تفسير وي در اجراي آثار موسيقي کلاسيک است، سرعت بالا در اجراي آثار، اغراق در فرايندهاي صوتي مانند ديناميک ها و نوانس ها، تند و کند کردن هاي شديد در طول قطعات و نيز ايجاد کنتراست هاي شديد در شيوه بيان (آرتيکولاسيون هاي) آثار هستند. اما در برخود با ارکستري مانند ارکستر سنفونيک تهران که تنها 5 ماه از شروع بکار آن ميگذرد و عمده نوازندگان آن جوان و در امر نوازندگي در ارکستر فاقد تجربه هاي کافي (به نسبت ارکستر هاي حرفه اي بين المللي) هستند، اجراي با سرعت هاي بالا ميتواند به نتيجه عکس (صدادهي نامطلوب و گاه زننده) منجر شود. نمونه بارز اين مسئله فيگورهاي تکرار شونده ريتميک ملوديکي است که بادي برنجي ها و بويژه ترمپت ها اجرا ميکنند. در تمامي اين موارد، بار نخست اجرا بطور کامل آشفتگي حکمفرماست ولي در تکرارها تا حدودي به ثبات ميرسند. در برخي لحظات حتي زهي ها که بخش مطلوب و منسجم ارکستر بحساب ميايند، به چند دستگي در کوک مبتلا ميشوند و از کوک خارج ميشوند، اين نقيصه بويژه در بخش ويلنسل ها و پوزيسين هاي بالا قابل پيگيري هستند. سوليست ويلن شهرزاد با وجود تبحر نسبي در اجراي بخش خود، متاسفانه با اغراق بيش از حد و اجراي پر تنش ويبراسيون ها به زيبايي شناسي اثر لطمه جبران ناپذيري وارد ميکند و اثر را از ساختار رمانتيک و روايتگونه خود خارج ميکند. بخش هاي تکنوازي ديگري مانند ساز هاي باسون، فلوت، کلارينت و ابوا نيز به آنچه اجرا ميکنند واقف نيستند و جملات و پاساژهاي رابط را بدون هدف موسيقايي اجرا ميکنند. تو گويي دستگاه کامپيوتر بدون هيچ شناختي از ساختار هاي موسيقايي صرفا به اجراي نتها بسنده ميکند. البته لازم بذکر است که بخش ترمبن ها پيشرفت قابل توجهي داشته اند و توانسته اند با تمرکز بر وظيفه خود از پس اجراي بخش هاي مرتبط به خوبي بر بيايند. همچنين زهي ها و بويژه بخشهاي بالايي و مياني (ويلن ها و ويلن آلتو ها) توانسته اند خود را با خواستهاي رهبري تطبيق داده و در کوک به انسجام متعادلي برسند. اما ناهماهنگ ترين بخش ارکستر بخش سازهاي هورن است. شروع هاي ناکوک، ورودهاي با تاخير و عدم رعايت فرايند هاي موسيقايي در ساختار هاي جملات موسيقي از جمله نکاتي است که اين بخش ارکستر بشدت از آن رنج ميبرد.
بطور کلي ايراد عمده ارکستر سنفونيک تهران را ميتوان در سازهاي بادي گوشزد کرد. دليل مشخص اين نقيصه نيز به طور مشخص به بخش آموزش در هنرستان ها باز ميگردد. نقيصه اي که تا رفع نگردد انتظار بيشتري نميتوان از اين ارکستر و نوازندگان آن داشت. به همين منظور لازم است تا مسئولين تصميم گيرنده در بخش اداره هنرستان ها، تجديد نظر کلي و کاملي در بخش مدرسين سازهاي بادي انجام دهند تا دستکم نسل هاي بعدي ارکستر هاي ايراني با چنين کمبودهايي مواجه نباشند.