به گمانم که بايد از محمد قوچاني و دستگاه عريض و طويل پشت سرش ممنون بود.
او دارد کاري ميکند که خود چپ ها بنابر مقتضيات حال حاضر ايران نميتوانند يا از انجامش عاجزند.
تبليغ انديشه راديکال چپ
1- شماره هايي از انديشه پويا و مهرنامه به مبحثي از تاريخ معاصر ايران اختصاص يافته و با نظرياتي نئو کاني و نئوليبراليستي سعي در نفي و خوانشي ديگر گونه و حتي متضاد با جوهره تفکري دارد که تا کنون از سوي اکثر مبارزين چه مذهبي و چه لائيک و ملي همواره با احترام از آن ياد شده است.
سازمان چريک هاي فدايي خلق ايران و اعضايش همواره به خاطر از خود گذشتگي و صداقتشان در مبارزه و اعتقاد به مبارزه مسلحانه مورد احترام تمام جريانات سياسي ايران بوده اند. همانگونه که چه گوارا و مبارزات مسلحانه آمريکاي لاتين و مقاومت مسلحانه مارکسيستي فلسطين نوعي هاله تقدس و احترام را به همراه خود داشته اند.
2- اما بيش از سه دهه است که اين نوع مبارزه در جهان به دلايل متعددي چه از سوي بخشي از چپ ها و چه از سوي محافظه کاران و طرفداران سرمايه داري ميليتاريستي نئوليبرالي نفي و تقبيح شده است. حتي از آن با عنوان تروريسم و حرکتي ضد بشري نام برده ميشود.
اگر خاطرمان باشد در دوسال گذشته هجمه گسترده اي نيز از سوي دو شبکه برون مرزي (BBC فارسي و شبکه من و تو)عليه اين تفکر در گرفت.
بي بي سي با پخش مجموعه مستند هايي با عنوان تروريسم بين المللي اقدام به لجن مال کردن مبارزات فلسطين، الجزاير، ايرلند، کوبا و ويتنام کرد و رهبران اين مبارزات را تروريست خواند.
شبکه من و تو هم با پخش مستند انقلاب 57 سعي در القاي اين تفکر به جامعه کرد که مسبب روي کار آمدن حکومت فعلي ايران، چريک هاي فدايي و مجاهدين خلق و شيوه مبارزاتي آنها بوده اند.
حتي شبکه من و تو با پخش يک مستند ميانه گرا تر درباره چه گوارا و مبارزات مسلحانه آمريکاي لاتين، عليرغم تشويق ظاهري براي شجاعت چه گوارا و همرزمانش، در نهايت آنها را مشتي جوان هيجان زده ارزيابي کرد که در روند فعاليت خود اقداماتي تروريستي انجام دادند.
3- در ايران هم اين وظيفه نفي و لجن مالي مبارزه مسلحانه مارکسيستي را مجله انديشه پويا و مهرنامه بر عهده گرفته اند. آن هم به سردبيري و رهبري محمد قوچاني.
قوچاني خود را روزنامه نگاري مستقل و البته ليبرال و طرفدار آزادي بازار سرمايه ميداند و البته خيلي طبيعي است که با مبارزات مسلحانه مارکسيستي از بيخ و بن دشمن و معاند باشد. بهر حال مبارزه طبقاتي و دفاع از خواستگاه هاي طبقاتي که قوچاني به آن تعلق دارد اين عناد و دشمني را توجيه ميکند.
منتقدين و مخالفان قوچاني هم از اساس با شيوه برخورد وي مخالفتي ندارند زيرا که اين عناد را حق وي و طبقه او ميدانند. مشکل اما در عدم امکان پاسخگويي طرفداران روش و منش مارکسيسم مسلحانه است. آن هم در شرايطي که نشريه اي مستقل ندارند و مطبوعات رسمي نيز امکان پاسخگويي به فحش نامه هاي قوچاني را از طرفداران و يا منتقدين گشاده نظر فدائيان سلب کرده اند.
4- نکته اساسي و مهمي که البته مد نظر اين چند خط است، نه نقد قوچاني و مطبوعات وابسته به خط فکري اوست و نه دفاع از مخالفان وي. بلکه نکته مهم ديگري است که عمدتا در واکنشها به قوچاني و نوليبرال هاي ايراني مغفول مانده.
5- بايد ديد چه چيز باعث شده اين همه واکنش عليه چپ راديکال (و نه چپ بي خطر و باصطلاح فرهنگي) بروز و ظهور يابد. آن هم در عصري که نظريه پردازان نئوکان آمريکايي و سياستگذاران سازمان تجارت جهاني و بانک بين المللي پول، اوج آن عصر ميخوانند. يعني اوج عصر سلطه سرمايه هاي عظيم خصوصي بر بازار جهاني.
در واقع سوال اساسي اين است که آيا اين قدرت عظيم سرمايه داري حاکم بر جهان که دولت ها و ارتش هاي تا بن دندان مسلح و نيروهاي آموزش ديده و مجهز پليسي و انتظامي را در اختيار دارد، از جانب عده و تفکري که به زعم و قول خودشان به تاريخ پيوسته است درمعرض خطر است که چنين سعي در لجن مال کردن و بستن انگ تروريست به آن را دارند؟
آيا حاکميت سياسي در ايران هنوز هم ترس و واهمه اي دارد از اينکه مبارزه مسلحانه پيشروانه مارکسيستي در ايران از گور برخيزد و تهديد جدي عليه سرمايه داري رانتي ايران بحساب بيايد؟
آيا سيستم اقتصادي - سياسي ايران عليرغم تمام کشتار ها و قتل عام هاي دهه شصت خورشيدي، نگران سر از خاکستر برداشتن تفکر فدائي است؟
من چنين تصوري ندارم. يعني چپ ايران و جهان را متفاوت تر از آن ميبينم که بخواهد با به دست گرفتن اسلحه به مبارزه عليه سرمايه داري برود. يعني بعيد است چپ در ايران و جهان [حتي راديکال ترين بخش آن] مبارزه مسلحانه را استراتژي مبارزاتي خود قرار دهد.
اما پس چرا نئو ليبراليسم ايراني اينقدر تمايل به نبش قبر تاريخ معاصر ايران دارد؟ آنهم با سخيف ترين ادبيات؟
اين اصرار براي تحقير و فحاشي عليه مبارزه مسلحانه چه سودي دارد؟
6- پاسخ را شايد بتوان در شرايط اجتماعي ايران حاضر جستجو کرد.
مبارزات مدني و آزادي خواهانه در ايران مدتي است که سمت و سوي اقتصادي گرفته. يعني بر مدار مسائل اقتصادي ميچرخد. پس از بحران اقتصادي اخير در ايران که به دنبال تحريم هاي فلج کننده اقتصادي غرب بر سر بهانه هسته اي اعمال شد، جامعه ايراني و روشنفکران آن با مسئله اي مواجه شدند که مدتها بود از آن غافل شده بودند و نقش اساسي آن را تحت تاثير آموزه هاي نوليبرالي انکار ميکردند.
زير بنا بودن مسئله اقتصاد و تاثير گذاري آن بر تمام شؤون اجتماع.
در طول سالهاي پس از جنگ و رونق دست و پا شکسته اقتصادي در دوران موسوم به سازندگي و اصلاحات، عمده مسائلي که ذهن جامعه ايراني و بويژه روشنفکران آن را درگير کرده بود، مسائل سياسي و فرهنگي بود. سرمايه گذاري هاي عظيم حکومت ايران بر مسائل غير اقتصادي همچون سياست و فلسفه و فرهنگ، به دغدغه اصلي قشر روشنفکر ايراني بدل شده بود و اقتصاد نه تنها حلقه مفقوده در مباحث فرهنگي روز بود بلکه زير بنا بودن آن نيز نفي ميگرديد.
اما پس از بحران تحريم هسته اي (حذف يارانه ها، افزايش نرخ سوخت و افزايش سبد هزينه هاي خانوار) و بالتبع آن عدم افزايش حداقل دستمزد و افزايش تورم و کمبود نقدينگي و رشد فزاينده رانتخواري و فساد در سيستم اقتصادي و اداري و قضايي و البته رشد نارضايتي هاي عمومي و افزايش فضاي امنيتي و سرکوبهاي اعتراضات ناشي از اعلام نتايج انتخابات سال 88 و سرخوردگي از گشايش در فضاي سياسي از سوي جامعه، متفکرين و قشر روشنفکر ايراني (چه اپوزيسيون رسمي و چه پوزيسيون ناراضي) به مسئله اي توجه کردند که همواره مسئله اصلي در تفکر چپ و مارکسيستي بوده است: اقتصاد و زير بنا بودن آن.
ظهور و بروز تشکلهاي صنفي و کارگري و رشد تفکر اعتراضي در مراکز علمي و دانشگاهي و همچنين درک دغدغه هاي صنفي و درک لزوم تشکيل تشکل هاي صنفي با محوريت مسائل و دغدغه هاي اقتصادي و معيشتي مانند بيمه، درمان و آموزش و پرورش، همگي دلايلي متقن و کارايي هستند براي ضديت با تفکر چپ.
7- اما چه نوع چپي و چه تفکري؟
در اکثر موارد و بويژه مواردي که در سالهاي اخير در زمينه تشکل يابي و بيان مسائل اقتصادي رخ داده است، شاهد يک مسئله بسيار مهم هستيم.
پيشروان و بدنه اي که دغدغه هاي اقتصادي و معيشتي مردم را طرح و براي آنها برنامه هاي عمومي ارائه ميدهند، عموما از بقاياي به جا مانده از تفکرات چپ راديکال پيش از انقلاب هستند که به هر نحوي از قتل عام هاي دهه شصت و سرکوب هاي دهه هفتاد ميلادي و قتل روشنفکران جان سالم به در برده اند اما دغدغه هاي اجتماعي و سياسي خود را فراموش نکرده اند.
در نظر اين پيشروان و بدنه معترض و سازمانده، سازمان چريک هاي فدايي خلق و مبارزه و از خودگذشتگي آنها، امريست قابل احترام و پسنديده. حتي برخي از اين پيشروان سابقه سمپاتي يا عضويت در آن سازمان يا سازمان هاي مشابه را برخوردار ميباشند و به آن عقيده و مسلک در آن برهه تاريخي اعتقادي پا برجا دارند.
بر اساس همان آموزه هاي سازماني و تشکيلاتي و با الگو برداري از همان اعتقادات (دربخش ايدئولوژيک و نه تاکتيک مسلحانه) نيز به فعاليت و تحليل شرايط موجود ميپردازند.
8- بر همين اساس، ساختار فکري نظام سياسي ايران و تريبون هاي تبليغاتي و مطبوعاتي آن نيز با شناخت صحيح از ميزان تاثير گذاري اين عقبه فکري در اعتراضات اجتماعي و نيز وقوف به نقش اين پيشروان، سعي در تخريب و تخطئه ريشه هاي فکري اين جريان فکري دارند.
نظام فکري نئوليبرالي حاکم بر شؤون سياسي-اقتصادي ايران، از سويي با گسترش آموزه هاي دانشگاهي و آکادميک جديد مبني بر نفي هرگونه خشونت [حتي مبارزات آزاديخواهانه و برابري طلبانه در شکل مبارزات قهر آميز مانند مبارزات مسلحانه فدائيان] و تلقين و آموزش تمکين در برابر نظام هاي موجود با عناويني همچون مدنيت، سعي در القاي اين تصور دارند که حکومت هاي سياسي، بعنوان امر واقع و جايگزيني از امر حقيقي هستند و اعتراضي هم اگر بنا باشد در مقابل آنها صورت گيرد بايد بدون ابزار قهريه و از طريق ابزار هاي مسالمت آميزي مانند انتخابات صورت بگيرد تا در نهايت به اصلاحاتي درون سيستمي و بي خطر منجر شود.
اين آموزه ها از هر گونه اعترض قهر آميز واهمه دارند زيرا که به اين امر واقف هستند که اگر بدنه اجتماعي از شيوه هاي مسلمت آميز نا اميد شود، به شيوه هاي قهر آميز متوسل ميشود و نظام فعلي حاکم بر ايران نيز به خوبي ميداند که با تصميمات خودکامانه اخير راه هرگونه اعتراض مسالمت آميز را مسدود کرده و جامعه به سمت يک انفجار قهر آميز ره ميپيمايد. اما بايد از بروز چنين اتفاقي جلوگيري نمايد و يکي از راه هاي جلوگيري از بروز چنين واکنش هايي، لجن مال کردن بخشي از تاريخ است که به شيوه هاي مسالمت آميز اعتقاد نداشت. اين تئوريزه کردن نفي مبارزات قهري حتي تا جايي پيش ميرود که سيستم حاکم هيچ ابايي از همصدايي با سيستم امنيتي که خود آنرا عامل و دست نشانده ميخواند ندارد. در حقيقت اين جريان فکري در حال انذار دادن به بخشي از جامعه است که ممکن است روش قهر آميز را به عنوان بخشي از راه هاي مبارزاتي خود برگزيند. انذاري مبني بر قضاوت تاريخ درباره آنها که ممکن است بعنوان تروريست شناخته شوند و نه آزاديخواه و برابري طلب و معترض به تبعيض هاي موجود در ساختار طبقاتي جامعه ايران.
در واقع قوچاني به عنوان بلندگوي بخش نئوليبرال حکومت، بهيچ عنوان از همصدايي با سيستم ساواک در قبل از انقلاب مبني بر تروريست و جاهل خواندن فدائيان احساس شرم نميکند. زيرا که هدف است که وسيله را موجه جلوه ميدهد. در اين معادله، هدف نفي تفکر مبارزه مسلحانه آزاديخواهانه و جلوگيري از تسري آن انديشه به ميان بدنه جامعه فعلي ايران است و وسيله نيز همفکري و همصدايي با ساواک.
9- بازگرديم به نکته اي در ابتدا بدان اشاره شد. نکته اي که چپ ايران عاجز از ديدن آن است. لااقل بخشي از چپ هاي معترض به قوچاني و مهرنامه اش. «خطر تقويت و رشد تفکر چپ راديکال در بين بخشهاي معترض جامعه ايران».
اين خطريست که قوچاني و اسلاف و اعوانش به خوبي آن را درک کرده اند. قوچاني در مجله شهروند امروز در پانزدهم مهر سال هشتاد و شش (دوماه پيش از حمله نيروهاي امنيتي به جنبش تازه پاي چپ دانشجويي در دانشگاه هاي ايران) در طي يادداشتي به مقامات دولت احمدي نژاد چنين انذار ميدهد:
"نفوذ انديشه هاي کمونيستي از نوع استاليني آن در دانشگاههاي ايران خطري نيست که صادق ترين اصول گرايان و سنت گرايان از آن نگران نباشند و اين خطر واقعا ً وجود دارد .هنگامي که دولت همه ي اهداف خود را در اقتصاد و آنهم اقتصاد معيشتي خلاصه مي کند ، هنگامي که فرديت انسانها را ناديده مي گيرد و تنها با جمعيت سخن مي گويد …. آيا انتظاري جز احياي چپ گرايي در ايران بايد داشته باشيم ؟ هنگامي که قواعد اساسي فقه اسلامي در اصالت فرد و اقتصاد آزاد را ناديده مي گيريم ، آيا مي توانيم از بازگشت دوباره ي چپها به دانشگاه ها نگران نباشيم ؟ … به همين دليل است که ضروري ست محافظه کاران سرشناس از جمله همان مقام عالي رتبه دولت فعلي اين بار مانع از تکرار فاجعه شوند تا التقاط جديد نفاقي تازه نسازد . » ( محمد قوچاني ، شهروند امروز ، شماره 19، 15 مهر 1386 يادداشت سردبير، « التقاط جديد : پوپوليسم جاده صاف کن کمونيسم»"
با توجه به اين سابقه و حرکات و نوشته هاي قوچاني ميتوان چنين برداشت کرد که چپ و بويژه چپ راديکال در ايران در حال ريشه دواندن و نزج گرفتن است. نکته اي که خود چپ ها از آن غافلند ولي نيروي طبقاتي مقابل آنها به خوبي آن را دريافته و در صدد مقابله و جلوگيري از آن هستند. در حقيقت قوچاني و همفکرانش نشان دهنده و عيان کننده پديده اي هستند که چپ ها به دليل درگيري هاي دروني خود و نيز عدم دسترسي به منابع اطلاعاتي و آماري که قوچاني و سيستم اطلاعاتيِ در اختيار اواز آن برخوردارند، امکان تحليل اين شرايط را نداشته و از توان تصميم گيري و استفاده از آن برخوردار نميباشند.