تخريبگري ايراني

08مهر1393

نگاهي به پرفورمنس الياس امينيان، "کانستراکشن" در چهارمين دوره فستيوال پرفورمنس گالري ايست
 
خبرنامه هنرآنلاين : 
http://honaronline.ir/Pages/News-49143.aspx
 
Interactivity يا مشارکت مخاطب در هنرهاي جديد، چالشي بوده که از آغاز بروز و ظهور رسانه هاي جديد خودنمايي ميکرده. غير قابل پيش بيني بودن کنش مخاطب در مواجهه با اثر هنري و هنرمند جديد، نکته اي بوده که اثر هنري را در امر بازتوليد آن با چالش تکرار ناپذير بودن مواجه ميکرده. از آثار آبراموويچ گرفته تا يوکو اونو و جوزف بويز، سعي کرده اند با بکارگيري هوشمندانه واکنش مخاطب نسبت به اثر هنري، امر اتفاق و تصادف را آثارشان مورد استفاده قرار دهند.
اما واکنش يا مشارکت مخاطب در اثر هنري قابل تغيير، وابستگي شديدي به بطن فرهنگي و شرايط اجتماعي دارد. اگر فرض را بر اين بگيريم که اثر هنري يکساني از يک هنرمند، در جوامع گوناگون با بافت و ساختار فرهنگي متفاوت اجرا شود، آنگاه ميشود اين تصور را که هدف و بازنمود اثر هنري هميشه و در همه جا به نتيجه يکساني ختم ميشود را از ذهن دور کرد. بدين معني که واکنش مخاطب و نوع اين برخورد ميتواند نتيجه گيري متفاوت و حتي متضادي با هدف غايي هنرمند را سبب شود. نمونه اين تاثير پذيري اثر هنري از مخاطب را ميتوان در آزمايشات روانشناسانه يکسان در محيط هاي متفاوت ديد. يعني اگر جامعه هدف، در يک آزمايش با پارامترهاي ثابت، تغيير يابد، طرف ديگر معادله که همان نتيجه آزمايش است نيز تغيير ميکند.
X + Y = Z  -  X + T =W
1) X= آزمايشي با سوالات يکسان يا اثر هنري با مولفه هاي برابر
2) Y و T= جامعه هاي هدف متفاوت
3) Z  و W = نتايج متفاوت ناشي از تغيير جامعه هدف.
نمونه بارز اين تغيير و تحول نتايج در "کانستراکشن" يا "ساختمان" الياس امينيان قابل مشاهده است.
در اين پرفورمانس، هنرمند بر يک صفحه چوبي نئوپانِ متکي بر چند بلوک چوبي کوچک در ابتداي ورودي گالري نشسته است. اندازه و شيوه قرار گيري اين صفحه نئوپان به نحوي است که بازديد کنندگان بايد حتما از روي آن رد شوند تا وارد فضاي گالري شوند. از سوي ديگر اين صفحه به نوعي تعبيه گرديده که حالتي ناپايدار دارد. يعني با هر حرکت کوچک خودِ هنرمند يا مخاطباني که مجبور به گذشتن از روي اين صفحه هستند، کل اين سطح به لرزه درميايد. حال تصور کنيد هنرمندي که بر روي اين صفحه نشسته است در حال بازي و ساختن برج ها و سازه هايي است که مصالح آن را بلوک هاي کوچک مکعب مستطيل چوبي تشکيل ميدهند. (بلوک هاي چوبيِ بازي دومينو) بازي اي که نياز به تمرکز و شرايط بسيار پايدار محيطي دارد. تمرکزي که به محض اندکي غفلت ميتواند به از هم پاشيدگي و فرو ريختن سازه مورد نظر ختم شود. البته امينيان نيز سازه هاي خود را به نحوي ارادي و کاملا ناپايدار طراحي کرده بنحوي که با کوچکترين لرزه اي با تخريب آن مواجه شود. همچنين بر روي ديوار پشت سر هنرمند، مدارک تحصيلي وي که حاکي از تحصيل امينيان در رشته هاي مهندسي عمران، طراحي صنعتي و معماري است قرار دارد.
مخاطبان اين اجرا به محض اينکه متوجه اين ناپايداري سطح ميشدند، اولين حرکتي که انجام ميدادند، ايجاد لرزه و اغراق در قدم برداشتن بر روي سطح نئوپان بود. بمحض اينکه سازه هنرمند به ساختاري قابل اعتنا ميرسيد، مخاطبان با هيجاني وصف ناپذير، اقدام به پريدن بر روي سطح چوبي کرده و از سقوط سازه مربوطه شعف خاصي به ايشان دست ميداد. ساير مخاسبين نيز حالتي انفعالي داشته و نسبت به اين تخريب عمدي واکنشي نشان نميدادند. اين عمل بارها و بارها اتفاق افتاد تا آنکه يکي از مخاطبان با حضور بر روي صفحه نئوپان، به ساخت سازه اي تازه همت گمارد، و به کمک هنرمند مفلوک شتافت. حرکتي که باعث شد تا برخي از ساير مخاطبان نيز به همين امر تشويق شده و در ساخت و سازها، امينيان را همراهي کنند. نکته جالب اين بود که افرادي که بيشتر تمايل به تخريب داشتند، پس از اينکه از تخريب سازه ها خسته شدند به سراغ مدارک تحصيلي هنرمند رفته و اقدام به تخريب و لگدمال کردن آنها کردند. اتفاقي که به تنها مورد سخنگويي امينيان در طول اجرا منجر شد و وي را به اعتراض واداشت.
در تمام طول مدت اين اجرا، ويدئويي از ساعاتي قبل از حضور مخاطبان در فضاي گالري در حال نمايش بود. ويدئويي که هنر مند را در حال ساخت سازه هايي جذاب نشان ميداد. سازه هايي که بدون حضور مخاطبان به خوبي شکل ميگرفتند و به سرانجام رسيده بودند. سازه هايي که با حضور مخاطبان هرگز به شکلي قابل اعتنا نرسيده بود. ولو اينکه خود هنرمند بر روي همان صفحه ناپايدار نشسته و سرگرم ساخت و ساز خويش بود.
در نگاه اول پرفورمنس الياس امينيان را ميتوان نقدي به مخاطبان آثار هنري و در شکلي کلي تر به جامعه ايران ارزيابي کرد. جامعه اي که به جاي کمک کردن به ساختن در صدد تخريب و برهم زدن است. تخريبي که همچون لگدي بر "در چاه افتاده اي" است. هنرمندي که خود با وجود تحصيلات عاليه و مرتبط در زمينه ساخت و ساز (عمران، معماري و طراحي صنعتي) در شرايط ناپايدار اجتماعي و شغلي قرار گرفته تا جايي که به جاي اقدام به ساختن سازه هايي کاربردي و واقعي، به ساخت و ساز سازه هايي ناپايدار و عبث مشغول است. اما مخاطب يا جامعه پيرامون وي همين اندک دلمشغولي هنرمند را نيز تاب نياورده و مايل به تخريب تمام دسترنج وي است. حتي آن لحظه که ديگراني به کمک وي ميايند تا بلکه خشتي بر خشتي بگذارند و شخص تخريب گر را خنثي کنند، او اقدام به نفي هويت هنرمند ميکند. با آنکه دستانش براي تخريب بسته شده و امکان "ديکانستراکشن" از وي سلب شده، در جهت نفي هويت هنرمند حرکت کرده و تمايل خود را به ايفاي نقش منفي بيش از پيش نشان ميدهد.
شايد اين مثل فارسي معروف بهترين نتيجه گيري را به زبان آورد:

از ماست که بر ماست.