نگاهي به مجموعه اجرا (Performance) هاي "1001 عصر" در کافه مارکوف مجموعه باغ،موزه زندان قصر
غروب هاي جمعه را عموما دلگير و افسرده ميدانند. کسالت بار بودن هايي که ناشي از تنهايي است. تنهايي هايي که بي هدف سپري ميشوند.
جامعه تجسمي تهران مدتهاست که براي اين رفع کسالت راهکاري يافته است. "گالري گردي" عنواني است که هنرمندان و علاقمندان را حتي از عرصه هاي ديگر همچون موسيقي و تئاتر و سينما نيز به اين فعاليت هاي عصر جمعه اي واداشته است. گالري گردي بهانه ايست براي ديدار از چند گالري تهران، آثار هنرمندان و تجديد ديدار دوستان دور يا نزديک. پس از پايان ساعت افتتاحيه ها هم جمع هايي کوچک و بزرگ گرد هم ميايند تا هم درمورد آثار به بحث و تبادل نظر بپردازند و هم ديدارهاي کوتاه داخل گالري ها را مطول تر کنند و چه جايي بهتر از يک کافه دنج.
اما مدت پنج جمعه است که محفل ديگري به جمع گالري هاي تهران اضافه شده است. کافه مارکوف در مجموعه باغ موزه (زندان سابق) قصر. مجموعه باغ موزه قصر پس از تصميم شهرداري براي تغيير کاربري آن از زندان قديمي و تاريخي قصر به پرديسي تفريحي- فرهنگي و بازسازي اين مجموعه در ساختار قبلي و کاربرد گذشته آن يعني يک باغ بزرگ، بدل به مجموعه اي دلپذير و جذاب براي خانواده ها و ساکنان مناطق نزديک به آن شده و حتي شهروندان را از ساير نقاط شهر نيز به سمت خود جذب ميکند. در اين محفل جديد قرار بر اين است که هنرمندان و مخاطبان هنر از ساعت 8 تا 9 شب جمعه ها، شاهد اجراهايي باشند از هنرمندان اجرا گر. اجرايي که هربار با موضوعي متفاوت بازتابنده ذهنيات و دغدغه هاي صاحبانشان خواهند بود.
علي اتحاد، هنرمند،منتقد و کيوريتوري است که اين آثار و اجراي آنها را مديريت و برنامه ريزي ميکند. وي با دعوت از هنرمندان عرصه اجرا فرصتي را فراهم آورده تا با بازتعريف مفهوم اجرا در ايران به درک بيشتر مخاطبان از اين رسانه وسيع کمک نمايد. کمکي که با توجه به شرايط سخت گالري هاي تهران براي اجراهايي از اين دست شايان تشکر و قدرداني است.
اتحاد در نخستين اجرا با دعوت از محسن گرجي اجراي نخستين در اين سلسله برنامه ها را رقم زد. گرجي که دانش آموخته دانشگاه هنر است، در اجراي خود چالشي تجسمي را بين دو هنرمند شناخته شده تجسمي به تصوير کشيد. "گفتگوي مستقيم" به تصوير کشيدن جدلي بصري بود ميان "عبدالحميد پازوکي" نقاش انتزاعي و "سعيد روانبخش" تصويرگر. صحنه اي مرکب از ميزي چوبي با ديواري تشکيل شده از دو شيشه به هم چسبيده در مرکز ميز. هر هنرمند با ابزاري يکسان شامل لوله هاي رنگ آکريليک شطرنجي را بازي ميکردند که برنده اي نداشت. تنها بيان ارتباطي بصري و تجسمي بود براي بيان انديشه هاي فردي. انيدشه اي که منفرد نميماند. نقش هاي هر هنرمند با پس زمينه اي از انديشه هاي هنرمند ديگر تکميل ميشد. مخير بودن هر طرف اين مذاکره به تکميل نظر فرد مقابل يا ايجاد بياني در تضاد با نظر آن ديگري. بياني که هم سلبي است و هم ايجابي. هم مستقل است و هم وابسته. نمادي از کثرت فکر. نشانه اي از همگرايي اجتماعي. به عبارتي بيان تفکر پلوراليستي در انديشه ورزي هنري.
محسن گرجي با ايجاد امکان چنين چالشي هدفي را پي ميگيرد که فرديت تنها را با يا بدون تقابل با نظرات ديگر به نظاره مينشيند. "گفتگوي مستقيم" بر مرزي حرکت ميکند که هم فرديت را به رسميت ميشناسد و هم فرديت را در حضور نظرمخالف کامل ميداند. هر بستر طرح شده توسط هرکدام از اجرا گران خصلتي دارد که هم ميتواند مستقل باشد و هم بايد در برخورد با انديشه مقابلش مورد بررسي قرار گيرد و هم در تکامل با آنچه در مقابلش خلق شده کامل ميگردد. انديشه اي که هم فرديت را در خود دارد و کثرت را. يادآور عرفان شرقي و ماهيت آن: کثرت در وحدت و وحدت در کثرت.
اجراي دوم 1001 عصر به اثر "اميد شلماني" اختصاص داشت. "جستار معني در خاکستر" تلاشي بود براي بياني فلسفي از متفکران مدرنيست و دغدغه فراموشي متن اثر هنري.
شلماني در اين اثر ابتدا از صورت خود يک اسکن کامپيوتري تهيه نمود و پس از آن از تصوير اسکن شده يک پرينت گرفت. پرينت اوليه مجددا سوژه اي شد براي اسکن جديد. پس از آن اين روند آنقدر ادامه يافت تا تصوير هنرمند از متن اثر حذف شده و تنها تصويري خاکستري در قابي سفيد باقي ماند. قابي که چيزي جز تصويري خنثي در آن قابل رويت نيست.
افسوس هنرمند در از دست رفتن تصوير و تکيه محض بر چارچوب تنها، نقدي است که وي به فرايند تحولات سبک هاي هنري وارد ميداند. وي در بيانيه خود با اشاره به نقل قولي از آدورنو چنين ميگويد:
«ترس آدورنو از مرگ سوژه و امروز پاشيدگي ابژه ، اينکه در اين قابھا چيزدندان گيري براي معنا باشد نه ، دست کم باشد . انگار ھنر کمپوزسيون خود را از دست داده است ، ھنر نه ھنرمند . شکل گيري پياپي اين ھمه سبک ھنري ( قاب ) کھ در آنھا با فروپاشي ابژه مواجه ميشويم ناخود آگاه ما را به گمانه زني در باره آينده واميدارد آنچه پيش روي ھنر است ، معني در خاکستر و ترس تدفين ابژه دستمان را حسابي بند ميکند»
شلماني دراثر خود نقدي را پي ميگيرد که دغدغه آن حذف موضوع از متن اثر هنري است. مسئله اي که در عکاسي معاصر رخ ميدهد: پرداختن صرف به خود رسانه عکاسي و رها نمودن سوژه. سوژه اي که بيانگر دغدغه هاي ذهني هنرمند پيش از عصر مدرن است. افسوسي است بر گذشته پر افتخار هنر. آنزمان که موضوع اثر مهمتر از نوع بيان آن بود. بياني که فرآيند تغييرات بيشماري طي کرده. بياني که "سبک" مهمترين دغدغه آن است.
سومين اجرا اختصاص داشت به "همه جايِ ..." کاري از "نيما دهقاني". دهقاني در اين اجرا حافظه جمعي در ايران را به چالش طلبيد. مسئله اي که در هفته هاي اخير بحث هاي زيادي به پا کرده بود. وي در اين چيدمان صوتي - مشارکتي با استفاده از يک شيشه قدي که در دو سوي آن دو آيفون نصب شده بود و توسط دو اجرا گر که با شمايل دلقک ها و بيني هاي سرخ حمل ميشد، مخاطبان را به مشارکت در اجرا دعوت مينمود. مشارکت کنندگان در دوسوي اين ديوار شيشه اي مانند سالن هاي ملاقات زندان به صحبت با يکديگر ميپرداختند وپس از پايان مکالمه با مراجعه به خود هنرمند که در انتهاي سالن و در پشت لپ تاپي نشسته بود در حاليکه جملاتي مانند: «حافظه چيست؟، تاريخ چه نقشي در ثبات حافظه دارد؟ و من حافظه تاريخي شما هستم» بر پيراهن وي پخش ميدند، ميتوانستند فايل ضبط شده مکالماتشان را از گوشي هاي قرار گرفته بر روي زمين مجددا بشنوند.
دهقاني در اثر خود به نقد حافظه تاريخي ايرانيان ميپردازد و يادآوري مينمايد که گاهي براي ثبت خاطراتمان و عدم فراموشي آنها بايد به شخص يا اشخاصي تکيه کنيم که تجربيات ما را ثبت و ضبط ميکنند. اشخاصي که تحت تاثير شرايط موجود از فراموشي اتفاقات و حوادث تاريخي مبرا هستند و ميتوانند گذشته تاريخي و حافظه جمعي تاريخي را به ما يادآوري کنند.
چهارمين برنامه از سلسله اجراهاي 1001 عصر، "ديباچه (قسمت هفدهم از مجموعه رازورزي)" متعلق به کيوريتور مجموعه، علي اتحاد بود. اتحاد در اين اجرا پشت به مخاطبان ونشسته بر يک نيمکت چوبي، واقع در انتهاي کافه مارکوف و در حال نواختن چيزي با تار است. با لباسي به سان مردان قاجار و منقش به طرح هاي اسليمي. هربار نواختن علي اتحاد که به زماني کمتر از دقيقه محدود بود، با خارج شدن ساز از کوک و تلاش مجدد وي براي کوک کردن سازش قطع ميشد. تو گويي اين ساز با لجاجتي وصف ناپذير از توانايي نوازنده اش در ابراز نغمات در ذهنش جلوگيري ميکند. نغماتي که هر لحظه بيانگر احساساتي متفاوت هستند. گاهي رجز در چهارگاه و گاه کرشمه اي در ماهور، لحظه اي مويه در سه گاه و سوز و گدازي در اصفهان. اينها همه ذهنيات هنرمند بودند که ناسازگاري ساز اجازه بيان را به اتحاد نميداد. اين چه سازي است که چنين سر ناسازگاري دارد با خدايگان خويش؟ کدامين سوز است که طاق نيمه ماندن را ميآورد؟ کدام خنياگر است که تاب تحمل چنين سرپيچي را داشته باشد؟ اتحاد اما راسخ و پاي بر جاي با اين ساز ناکوک و کج نغمه تا به انتها سرکرد. حتي آن زمان که يکان يکان سيمهايش از هم گسليد و تاري نماند تا زخمه بر آن فرود آرد. روايت اتحاد و سازش، روايت پايمردان تاريخند که مردمان را ياراي همراهيشان نبود. روايت مردان و زنانيست که چون دست بر شمشير بردند، آنها را کند و در نيام يافتند. مرداني که دل بر ساحتي بستند که نغمه را نميشنيد و نغمگي را تاب نداشت. مردماني که نغمه برايشان تنها دلخوشکنکي بود براي لحظه اي همراهي ولو کوتاه.
واپسين اجرا نيز اجرايي بود از "نيما زاغيان" با عنوان "نظم اشياء – واژه ها و فرشته ها".
زاغيان در اين اجرا با ابژه هايي کار کرد که در ساختار رمزوارگي قابل بررسي هستند. مکعب هايي سياه که در گوشه هاي از فضاي گالري تعبيه شدند. جعبه هايي که بر روي ميز قرار گرفتند و صورت هنرمند که با تکه هايي از ورق طلا پوشانده شده بود. زاغيان در شرح اثر خود از اشعار "شارل بودلر" شاعر سمبوليست فرانسوي استفاده نموده و با تعبير نمودن برخي کلمات و عبارات اين اشعار به خواسته ذهني خود سعي در راهنمايي مخاطبان به قصد و منظور خود داشت. وي در طي فرايند اجرا اشيائي مانند سنگ و يا کاغذهايي منقوش به تصوير فرشتگان را از جعبه هاي تعبيه شده بر روي ميز خارج نموده و با پيچيدن سنگها در ميان کاغذ ها و تلفيق آنها با تکه هاي اوراق طلاي تعبيه شده بر چهره خود، بسته هاي هديه را ميساخت که در يک هاون چدني به مخاطبان خود تقديم ميکرد. گويي رازي نهفته را با آنها در ميان ميگذارد. در فاصله زماني ميان اين تقسيم هدايا، در کاسه سفالين ترکيبي از رنگ طلا را ميساخت و بر شيشه هاي حائل ميان فضاي اجرا و فضاي باز نقشهايي ميکشيد. نقشهايي مرکب از اشکال هندسي تغيير ماهيت داده از تصويري انتزاعي از خورشيد تا مربع هايي امتداد يافته و نگارش نوشته هايي با خطي که به عمد خوانايي ندارند.
پيشينه زاغيان در حيطه ادبيات را شايد بتوان محملي براي قرائت اثر وي دانست. درگيري وي با ساختار هاي ادبي و تلفيق آنها با عناصر بصري ساده شده سمبوليستي و ارجاعات تاريخي مهمترين عناصري هستند که تاويل اثر را متضمن ميشوند. آثاري از اين دست توانايي خوانش هاي متفاوتي را در خود دارند و ارائه يک تفسير و قرائت از اين دست آثار، تقليل معاني به يک سطح را در پي دارد که اين امر اجحافي است در حق اين گونه آثار هنري.
"1001 عصر" با آثاري ديگر از هنرمندان ادامه خواهد داشت چنان که کيوريتور اين مجموعه وعده آن را داده است. وعده اي که هر چه باشد جز اميد به ديدار کارهايي در خور نخواهد بود. اميدي که تحقق آن دست مريزادي خواهد بود براي گردآورنده اين مجموعه، علي اتحاد.