نگاهي به اجراي ارکستر سمفونيک تهران به رهبري کروگر

08شهريور1391

اينجا چراغي روشن است

نگاهي به اجراي ارکستر سمفونيک تهران به رهبري کروگر

چه زيباست وقتي بيماري از بستر بيماري نيم خيز ميشود و نشانه بهبودي را از خود بروز ميدهد. خاصه اگر بيماري باشد که از درمانش قطع اميد کرده باشي.

ارکستر سمفونيک تهران هم چنين وضعي دارد. پس از مدتها در بستر بيماري بودن، حالا دارد نشانه هايي از خود بروز ميدهد که ميتوان به آن اميدوار بود. دو کنسرت اخير اين تنها ارکستر دولتي و رسمي موجود کشور(باستثناء کنسرت در برج ميلاد به رهبري مجيد انتظامي)، يکي به رهبري نازنين آقا خاني در مرداد گذشته و ديگري به رهبري ماتياس کروگر در مهرماه مؤيد اين نکته است که ناخدايي کار بلد ميخواهد اين کشتي طوفان زده و مورد هجوم دزداني چند واقع شده.

نازنين آقاخاني که رهبري آگاه، باسواد و آشنا به کار خود است در شرايطي به ايران دعوت شد که جز موسيقي دوستان و فرهنگ شناسان کسي از حضور و زحمات وي شادمان نگرديد. با اينکه حضور وي ميتوانست براي ارکستر منشاء خير و برکت باشد اما به يک شب برگزاري کنسرت بسنده شد و آقاخاني با سلام وصلوات راهي اتريش گرديد. در نهايت هم ارکستر ماند و ارکستر دوستاني با کوله باري حسرت از ادامه مسيري منطقي و سازنده. دردي که با کنسرت برج ميلاد بازهم همان بيراهه گذشته را تائيد کرد و آه از نهاد ها برآورد.

اما ارکستر بازهم نشان داد اگر رهبري کاربلد و فهميده داشته باشد ميتواند حداقل انتظارات را برآورده کند. ماتياس کروگر با تمام جواني اش مانند آقاخاني اثبات کرد که ارکستر سمفونيک تهران توان ارائه اجراي درست و صدا دهي خوب را دارد. بادي هاي برنجي که هميشه صداي آزار دهنده اي داشتند و بدون توجه به بالانس کلي قطعات هرآنچه مورد تمايلشان بود را اجرا ميکردند، در اين دو کنسرت مذکور با تسلط قابل توجهي به توليد صداي سازهاي خود مبادرت ميورزيدند که البته نشان از سختگيري و حساسيت رهبران ارکستر داشت. زهي ها به نسبت گذشت? نه چندان دور بسيار کوک تر بودند. انسجام ريتميک قطعات حفظ شده بود. بالانس ها مشخص بودند و در کل ارکستر در حد بضاعت واقعي خويش به آثار پايبند بود.

در اجراي کروگر البته اتفاق بسيار عجيب و در عين حال جالبي افتاده بود و آن نيز بالانس بسيار خوب بخشهاي مختلف بود. به نحوي که همه صداها واضح و کامل به گوش ميرسيدند. بدون اينکه بخشي صداي بخش ديگر را تحت الشعاع قرار دهد.

از ديگر نکات مثبت اين کنسرت، اجراي بسيار درخشان قطعه "روندو کاپريچيوزاي" زنده ياد مرتضي حنانه بود. گرچه به لحاظ فني اجراي اين اثر بسيار سهل و ممتنع به نظر ميرسد، اما بيان موزيکال اثر که مبتني بر موسيقي رديف دستگاهي ايران است از سختي هاي پيش روي اجراهايي چنين است. چنانکه اجراها و ضبط هاي خارجي از اين اثر چنان که بايد از عهده بيان سليس اين قطعه بر نيامده اند حتي با حضور رهبر ايراني اين ضبط ها باز هم طعم واقعي اثر به دهان مخاطب ايراني مزه نميکند. اما در اين اجرا با آنکه رهبر فردي بيگانه به موسيقي ايرانيست اما تسلط نوازندگان به موسيقي ايراني، اجرايي به ياد ماندني از اين اثر را در پي داشت. مسئله اي که در مورد اجراي آثار غير ايراني به صورت نکته اي منفي بروز ميکند. مشکلي که هميشه ارکستر سمفونيک به آن مبتلا بوده و هست. مسأله اي که در هر دو اجرا نيز قابل مشاهده بود و بيشتر در اجراي "کروگر" بالاخص در اجراي سمفوني شماره 34 (KV.338) موتزارت خودنمايي ميکرد، عدم پايبندي به اصول سبک شناسانه هر دوره است. معضلي که ارکستر همواره به آن مبتلاست. سمفوني موتزارت به لحاظ اصول اجرا و سبک شناسي بسيار قابل توجه و مهم است. اين سمفوني که در دوره مياني آثار موتزارت نوشته شده به لحاظ اصول اجراي سبکي بيشتر متمايل به زيبايي شناسي کلاسيک مياني است تا کلاسيک متاخر مانند سمفوني هاي هافنر يا ژوپيتر و يا حتي رمانتيک آغازين مانند سمفوني ها آخر بتهوون يا شوبرت. اما در اجراي ارکستر سمفونيک تهران نه تنها اين اصول رعايت نشده بود، بلکه شيوه اجرا بسيار شبيه آثار رمانتيک مياني مانند سمفوني هاي آخر بتهوون يا سمفوني هاي چايکوفسکي بود. اين وجه منفي علي الخصوص در رعايت ديناميکها و آرتيکولاسيونها رخ مينماياند. به خاطر دارم زماني نادر مشايخي بر اين نکته تاکيد داشت که ارکستر سمفونيک تهران در اجراي آثار رمانتيک مانند چايکوفسکي يا بتهوون توانايي بهتري دارد تا آثار هايدن يا موتزارت. البته اين که يک ارکستر رسمي توانايي اجراي آثار برخي دوره ها را ندارد قطع يقين يک ضعف عمده به حساب مي آيد که البته ميتواند توسط رهبري که در اين زمينه از توانايي لازم برخوردار است رفع گردد.