نگاهي به کنسرت اخير “گروه کر فيلارمونيک ايرا ن” 1391

08شهريور1391

دره اي عميق ميان فتوحات گذشته

نگاهي به کنسرت اخير "گروه کر فيلارمونيک ايرا ن"

تالار وحدت در شبهاي 22 و 23 تيرماه سال جاري دربهاي خود را به روي خيل مشتاقان موسيقي کرال ايران گشود. دو شب کنسرت از گروهي که اجراهاي قابل توجهي را ظرف بيش از يک دهه گذشته ارائه نموده است.

گروه کر فيلارمونيک ايران که در گذشته با نام گروه کر "نوري" شناخته ميشد کنسرتهايي به ياد ماندني و درخشان را در زمينه موسيقي کرال به علاقمندان اين بخش از موسيقي کلاسيک عرضه نموده است.

کنسرت اخير اما به نسبت کنسرتهاي گذشته همين گروه افت کيفيتي قابل توجه و غير قابل کتماني داشت. تمامي نکات مثبتي که در کنسرتهاي قبلي مورد توجه قرار گرفته بودند در اين دو شب به دست فراموشي و غفلت سپرده شده بودند.

اين کنسرت که به دو بخش مجزا تقسيم ميشد، در بخش نخست برآورنده توقعات مخاطبان نبود و به نسبت قلل پرافتخار فتح شده در گذشته نه چندان دور، به دره اي عميق و دهشتناک سقوط کرده بود. اما در بخش دوم که به اجراي آثار سهل الهضم و عامه پسندتر اختصاص داشت موفق عمل نمود.

در بخش اول که در بر گيرنده دو اثر سترگ موسيقي کلاسيک جهان يعني کانتات شماره 4 در مي مينور اثر يوهان سباستيان باخ و نيز مس کوچک در ر ماژور اثر ولفگانگ آمادئوس موتزارت بود، مولفه هاي سبکي و زيبايي شناسانه موسيقي کلاسيک به دست فراموشي سپرده شده و مورد غفلت قرار گرفته بودند. در نقدي که در پي ميايد نکات سبکي و تاريخي مورد توجه قرار نخواهند گرفت زيرا در طول اجرا به هيچ عنوان به اين نکات توجه نشده و لاجرم از پرداختن به آنها خودداري ميشود.

کانتات باخ به طور قطع اثري مشکل چه بلحاظ تکنيکال و چه بلحاظ سونوريته است. در کل، اجراي آثار باخ بالاخص آثار چند صدايي (پلي فونيک) وي بايد با نهايت وسواس و دقت صورت پذيرند در غير اينصورت حق مطلب ادا نشده و مضحکه اي تراژيک را پديد ميآورند. مهمترين عامل عدم موفقيت در اين اجرا نيز عدم وسواس در ايجاد بالانس و توازن صدايي در بين بخشهاي چهارگانه گروه کر بود. نکته اي که با عدم توازن صدايي ارگ در همراهي گروه بيشتر بازنموده ميشد. البته شايد بتوان دليل اين نقيصه را الکتريکي و نه آکوستيکي بودن ساز مورد استفاده و عدم توانايي حرفه اي ساز بر شمرد. اما در يک کنسرت رسمي چنين توجيهي به هيچ عنوان پذيرفتني نيست و در نهايت درج نمره منفي براي ارگانيست و رهبر را در پي خواهد داشت.

واضح ترين وجه فاجعه در اين اجرا در بخشهاي کنترپوانتال رخ مينمود. بخشهايي که بيشترين دقت و وسواس را در اجرا ميطلبند و از قضا بيشترين قسمتها را به خود اختصاص ميداند زيرا صداي هر بخش در عين منفک بودن بايد در تناسب و توازن با ساير بخشها باشد. مسئله اي که در اين برنامه به طور کامل به بوته فراموشي سپرده شده بود. مخاطب زماني متوجه عدم انسجام و بالانس صوتي گروه ميگرديد که نوازندگان گروه به يکديگر گوش نميداند و نميتوانستد تناسبي که براي صدا دهي اثر مورد نظر است را برقرار سازند. به طور مثال صداي باس که نقش هدايت کنندگي را بر عهده دارد در اکثر مواقع شنيده نميشد و اين امر در گسسستکي و از هم گسيختگي اجرا نقش بسزايي ايفا مينمود. از موارد عمده ديگر غفلت در ايجاد توازن بين بخشهاي ملودي (سپرانو) و بخشهاي مياني (آلتو و تنور) بود. به طور عام در آثاري از اين دست (آثار و بخش هاي پلي فونيک) بايستي براي برقراري بالانس و انسجام اثر توجه ويژه اي را به روند حرکتي خط ملودي و همراهي بخشهاي مياني مبذول داشت، مسئله اي که کاملا به دست فراموشي سپرده شده بود و يا بيدقتي به نحوه اداي حروف يا باصطلاح ديکتاسيون گروه و سوليستها. وجود اختلال زماني در اداي تمامي حروف صامت مانند "س" توسط گروه اغتشاشي باور نکردني را در پايان عبارات در پي داشت.

نکاتي از همين دست نيز متوجه تکخوان باريتون بود. وي در اداي حروف صامت با گروه هماهنگ نبود و عملا به نوعي خود محور عمل مينمود. وي نتهاي کشيده را بدون هيچ گونه تغيير، ويبراسيون و اوج و فرودي ادا مينمود. نکاتي که انتخاب وي به عنوان تکخوان را از سوي رهبر گروه مورد چالش جدي قرار ميداد.

اجراي دومين قطعه از بخش نخست اختصاص داشت به مس کوچک (BREVIS) در ر ماژور اثر موتزارت. در اجراي اين اثر نيز نواقصي از جنس نواقص موجود در کانتات باخ به چشم ميخورد. علاوه بر آنکه در اين اثر 3 خواننده تکخوان موجود بودند. خوانندگاني که بوضوح صلاحيت اجراي بخش هاي سولو در چنين اثري را دارا نبودند. خوانندگاني که هيچگونه تسلطي بر تنفس، تکنيک و قدرت کنترل صداي خود را نداشتند. حتي در اداي لغات و عبارات نيز با لهجه هايي کاملا بيگانه با متن لاتين اثر اقدام مينمودند و نسخه فارسي آنرا اجرا ميکردند. نکته عجيب ديگر اينکه صداي تکخوان باريتون توسط سيستم صوتي (ميکروفون) تقويت شده بود در حاليکه دو تکخوان ديگر (سپرانو و تنور) با صداي طبيعي خود مشغول خواندن بودند.

بروز خطاهايي از اين دست قطعا بر عهده رهبر است زيرا اين نقش مهم و پر مخاطره بر گردن رهبر گروه است و هم اوست که بايد با دقت و وسواس خويش چنين نقيصه هايي را بر طرف نمايد و از بروز چنين خطاهاي فاحشي جلوگيري نمايد.

بخش دوم برنامه به جز سه اثر انتهايي (آثاري از هندل و ارف) که با همراهي گروه موسيقي جز (Soul Friends)همراهي ميشدند، فاقد هرگونه ارتباط ارگانيکي با بخش نخست بود. آثاري از موسيقي فولکلور ايراني و آثاري از موسيقي عامه پسند غرب. البته گروه در اجراي آثار بخش دوم بسيار بهتر و حتي بي نقص به اجرا پرداخت.

در اجراي اثر ADIEMUS اثر کارل جنکينز آهنگساز مينيمال بريتانيايي، گروه کر واقعا جذاب و دلنشين اجرا کردند. رعايت اصول سبکي و کنتراست ديناميکي متناسب با زيبايي شناسي اثر از نکات قابل توجه اين اجرا بودند. تنها نکته اي که اندکي از کيفيت اجرا ميکاست بد سليقگي صدابرداران در حاکم کردن صداي گروه سازهاي جز و کم صدا کردن گروه کر بود. مسئله اي که گروه صدابرداران تالار وحدت هميشه با آن دست به گريبان هستند و موفق به رفع اين نقيصه نشده اند.

آثار به اجرا درآمده در بخش دوم همگي با تنظيمات جديد آلوين آوانسيان آکمپانيست گروه اجرا شدند. وي نشان داد علاوه بر توانايي هاي اجرايي خود در اجراي پيانو، توانايي مناسبي نيز در تنظيمات موسيقي جز و پاپ دارد. تنظيمات وي از آثار فلکلور ايراني مثل پاچه ليلي و صبا به يارم نوعي زيبايي عامه پسندانه مقبول را در خود داشتند. تنظيمات آثار موتزارت و هندل نيز که با تنظيمات سَبُک (Light) به اجرا درآمدند نيز از حلاوت خاص اين موسيقي برخوردار بودند. ناگفته نماند که گروه Soul Friends در اجراي اين ژانر از موسيقي بسيار موفق عمل نمودند.