نقدي بر آلبوم “هفت گاه معلق” ساخته فرخزاد لايق

23بهمن1391

 

تعليق در حجم يا ادعايي وهن بنياد؟
 
نشر هرمس در آغاز فصل خزان مجموعه اي از فرخزاد لايق را منتشر نمود که به راستي نقطه عطفي در ساخته هايي با ترکيب سازهاي غير بومي و برپايه موسيقي ايراني محسوب ميگردد. هفت گاه معلق تلاشي است در امتداد تفکر چند صدايي در موسيقي ايراني که به وجوه زيبايي شناسي موسيقي رديف دستگاهي ايران صفحه جديدي افزوده است. مجموعه اي سراسر زيبايي همراه با حسس نوستالژيک براي آنانکه با موسيقي کلاسيک ايراني آشنايند. تجربه ايست در امتداد "ني نوا" ي عليزاده و "شهر خاموش" کلهر.

مجموعه "هفت گاه معلق" تجربه ديگري است در باب ارائه راهکاري براي بروز قابليت هاي چند صدايي در موسيقي ايران. زيبايي نغمات همراه با همراهي هايي برآمده از خط اصلي مدهاي ايراني اما با تفکري معاصر، هرچند در برخي موارد خام دستانه و ابتدايي. لايق در اين مجموعه که براي کوارتت زهي نوشته است مدهاي موسيقي ايراني را مبناي کار قرار داده و با استفاده از تکنيک هاي سازي که کمتر در موسيقي ايراني استفاده ميشوند رنگ و لعاب قابل توجهي را به ساخته هاي خود بخشيده است. وي در اين مجموعه نغمات موسيقي ايراني را با رنگ آميزي هاي متعددي که از سازهاي آرشه اي ميشناسيم تلفيق نموده و با نوعي پلي فوني برگرفته از مصالح موجود در ساختارهرمُد به کمپوزيسيون مورد نظر رنگ و بويي غريب ولي پذيرفتني و قابل قبول بخشيده است.

از خصوصيات قابل توجه در شيوه آهنگسازي وي مدگرداني هاي ناگهاني، ايميتاسيون هاي پي درپي و استفاده از باسُ استيناتوهاي ساخته شده بر اساس نغمات اصلي مد مزبور را ميتوان برشمرد. به طور کلي شيوه استفاده وي در مدگرداني ها استفاده از نتهاي مشترک به صورت پدال و تغييرات آني نتهاي مختص به هر مد است. نمونه بارز اين مسئله را گاه اول ميتوان ذکر نمود، بدين شکل که نت سي بکار به عنوان پايه اصلي و نت مي بمل به عنوان ثابت ثانويه نقش هويت بخشي براي مد چهارگاه را ايفا مينمايند و نت فا ديز به عنوان متغير مدال عمل ميکند. در مدگردي ميانه اثر که گذري کوتاه بر اساس بال کبوتر مد ماهور سل است و بعد از آن با يک گليساندوي کوتاه به درجه اي از مد چهارگاه بازگشت ميکند که از ثبات مدال برخوردار نيست. يا در گاه ششم که از دشتي به اصفهان مدگردي ميشود. از نکات جالب ديگر در اين مجموعه شروع گاه بعدي با استفاده از مواد صوتي گاه قبلي است و تقريبا در اکثر موارد حول محور نت سي بکار در رژيستر هاي گوناگون است. استفاده از تکنيک ها افکتيو سازي وسيله خوبي براي لايق شده اند تا با ساخت و پرداخت تحرکات ريتميک در قطعات مياني مجموعه از بار يکنواختي مجموعه کاسته و مخاطب را براي شنيدن ادامه آثار ترغيب نمايد. تمام نکات فوق از برجستگي هاي اين اثر هستند که ميتوانند در کنار ني نوا و شهر خاموش تاثيري تاريخي داشته باشند. نکات منفي کوچکي هم در ضبط آثار به چشم ميخورد. چنان که شيوه ضبط خط به خط سازها انسجام شنيداري برخي قطعات را تحت الشعاع قرار داده و درک ساختار آهنگسازي مورد نظر را با اشکال مواجه مينمايد. نمونه بارز اين مسئله ميانه گاه دوم است که شلوغي و عدم توانايي صدابردار در ميکس صداها، باعث درهمريختگي اين بخش شده است. همچنين قطعه انتهايي مجموعه با نام "بشارت به روزگار وهن"، قطعه ايست نا مانوس با کليت گاه ها و تنها هوس انتشار را ميتوان براي قرار گرفتن آن در اين مجموعه برشمرد.

اما مسئله آنجا بغرنج ميشود که آهنگساز داعيه اي بس بزرگ را مطرح مينمايد. رهايي موسيقي ايراني از خط تغزل و حرکت به سمت حجم. ابراز خشم و رنج و حسرت و فرياد و اضطراب و رهايي جاودانه. نفي غم فراق و شوق وصل و وصف مکرر عشق.

اين تزهاي پر طمطراق از کجا ناشي ميشوند؟ از طرح ساختاري حجم گونه؟ بر چه اساس و چه دلالتي؟ اينکه با استفاده از ابزار پليفوني و تکنيک هاي معاصرِ سازي، اتمسفري براي ارائه خط ملودي مطرح کنيم؟ يا اينکه تداعي هاي مرسوم و معمول در ادبيات شعر فارسي را از اين موسيقي حذف کنيم؟[1] اصولا حجم مورد نظر لايق چيست؟ دوري از روايت تغزلي ادبيات کلاسيک ايران؟ مگر نه اينکه جملات رديف بر پايه همين ساختار زباني و اوزان عروضي و ايقاعي آن شکل گرفته اند؟ مگر نه اينکه انتخاب آهنگساز از جملات رديف مبتني بر همين درک و دريافت از ادبيات کلاسيک است؟ بُعد فراتر و تک ساحتي خطي چه مفاهيمي را از نظر ايشان در بر ميگيرند؟ آيا جملاتي که لايق با تکنيک هاي ايميتاسيون و تقليد هاي پليفونيک آنها را بسط و گسترش داده بر همين روند حرکتي خط ملودي استوار نيست که آهنگساز داعيه گذر از آنها را دارد؟ و هزاران سوال تکنيکي و ماهوي ديگر در اين زمينه موجود است که طرح آنها از سوي لايق تنها نگاهي حسرت بار را به دنبال دارد. اينکه فرخزاد لايق آهنگساز و نوا پرداز خوش ذوق و جستجو گري است دليل نميشود در حيطه هايي که به گفته خود تنها با جسارت و تمايل به کسب تجربه آنها را ناديده ميگيرد وارد شود و تلاش گذشتگان را در معرض اتهام و دروغگويي تاريخي قرار دهد. نقد گذشته تنها با ابراز چند جمله بي سر و ته و بدون پشتوانه دانش، جز لبخند تمسخر و گذر از گوينده چيز ديگري در بر ندارد. شايد بهتر باشد ايشان تنها به خلق اثر بپردازند و ورود به حيطه هاي نقد و تئوري را به کساني بسپارند که از نظر ايشان توان خلاقيت و پاي دويدن در مسير خلق را ندارند و از "خلق عاجزند"[2].


[1] – وبلاگ نواخانه- گفتگو با فرخزاد لايق http://navakhane.blogfa.com/post-60.aspx

[2] – نقد فرخ زاد لايق بر کنسرت حسين عليزاده و محمدرضا درويشي، مجله فرهنگ و آهنگ شماره 23 و 24، صفحه 44