نگاهي به آلبوم “ورن” اثر کياوش صاحب نسق

23بهمن1391

تبلور کلام و صوت در انجماد زمان

انتهاي تابستان سال جاري (1391) آلبوم "ورن" شامل آثاري از کياوش صاحب نسق که در بازه زماني 5 ساله 1378 تا 1382 خلق شده اند و دوره مياني آهنگسازي وي را در بر ميگيرند، توسط نشر آواي خورشيد و پس از توقفي 5 ساله که در اثر مميزي هاي سيستم نشر و فرهنگ صورت گرفته بود، به زيور طبع آراسته گرديد.

اين مجموعه شامل 5 اثر از دوره مذکور در آثار صاحب نسق است که چنانکه خود وي در توضيحات داخل مجموعه ذکر کرده، متاثر از سه نوع برخورد وي با مقوله آهنگسازي است.

دو اثري که بسيار در نوشته و نقد هاي منتشر شده درباره اين مجموعه مورد توجه قرار گرفته اند، مبتني بر صداي "احمد شاملو" هستند. آثاري که در امتداد برخورد هاي ديگر صاحب نسق با کلام و متن ارزيابي ميشوند. "درجدال با خاموشي" و "در آستانه" امتداد مجموعه اي هستند که اولين نمونه آن در اين زمينه "هست شب" بر اساس شعري به همين نام از نيما يوشيج است و نيز اثر ويدئويي "سعيده" که بر اساس گويش هاي نقش اول فيلم "انگشتان پاي چپ" از فرشاد فدائيان توليد شده است. نوع ديگر برخورد صاحب نسق با مقوله کلام، اثر "آبايي" است براي سازهاي آکوستيک که در مجموعه "ابرها"ي نشر هرمس منتشر گرديد. صاحب نسق در اين مجموعه برخوردها متاثر از تفکري است که شاعر معاصر اتريشي "ارنست ياندل Ernst Jandl" در شيوه گويش متن پايه گذاري کرده است. تکيه ياندل بر پرفرماتيو بودن نحوه بيان کلمات و حروف است. تفکري که "جي.ال. آوستين J.L.Austin" از زبانشناسان تاثير گذار مکتب زبانشناسي بريتانيا نيز تئوري هاي جذابي در باب مفاهيم دروني کلام و قابليت آنها در اجرايي شدن و مفاهيم اجرايي مستتر در نحوه بيان و معاني کلامي ارائه داده است. نحوه برخورد صاحب نسق با کلام از سويي ديگر ارتباط مستقيمي با نحوه برخورد جان کيج با کلام دارد. بدين نحو که تغيير در شيوه تاکيد گذاري در شعر و کلام قابليت هاي متفاوتي به ساختار و معاني برداشت شده از کلام را به مخاطب القا ميکنند. يعني موسيقي کلام قابليت هاي بيانگري مجزايي از مفهوم کلمات دارند. صاحب نسق نيز در برخورد خود با کلام به اين شيوه دريافت رجوع کرده است. بدين نحو که با پياده سازي فونتيک کلام شاعر، به يک ساختار ريتميک – ملوديک به عنوان مصالح صوتي اثر خود دست يافته است و با گسترش و تغييرات اين مصالح ساختار اثر خود را طرح ريزي ميکند. استفاده وي از صداي شاعر نه به عنوان [موسيقي = بستري براي بيان حالات دراماتيک شعر] که به عنوان بخشي از اثر آهنگسازي شده است. بدين شکل که بخش هاي سازي طراحي شده در آثار بر اساس آکسان ها و الگوهاي ريتميک – ملوديک منتج شده از آناليز و آوانگاري نحوه گويش شاعر و بعد همپوشاني و جواب گويش توسط سازها انجام پذيرفته. نوعي گرته برداري از آواز و جواب آواز در موسيقي رديف دستگاهي ايران. بدين شکل که ابتدا مقدمه اي برگرفته از آوانگاري شاملو توسط سازها بيان ميشوند و بعد از آن صداي شاعر و سازها در قالب يک ديالوگ مداوم پيگيري ميشوند تا جايي که اين ديالوگ به يک همزماني در سوال و جواب ختم ميشود و آنجاست که صداي شاعر و بخش سازها به طور موازي و بر اساس يک وحدت پيشرونده ادامه ميابند. در نهايت هم باقي مانده الگوهاي استخراج شده نقش خود را ايفا کرده و اثر را به پاياين ميرسانند. در واقع صاحب نسق در اين حيطه کلام را نه به عنوان کلام که به عنوان سازي در مقابل و همراهي کننده سازهاي ديگر مورد استفاده قرار داده و براي آن شأني به جز مفهموم مند بودن کلام را اتخاذ ميکند.

"ورن" براي کوارتت زهي نيز از تفکر نگرش به ساختار زبان فارسي نشأت ميگيرد. آهنگساز مواد و مصالح صوتي خود را از تحرک مواد دروني گويش زبان فارسي اخذ ميکند. ريتم هاي بر آمده از گزينش تصادفي هجاها و آکسان هاي پياده شده از گويش زبان فارسي تکنيکي است که وي در آکادمي موسيقي گراتس فرا گرفته. تکنيکي که استاد وي "برت فورر" بر آن مسلط بود و نمونه بارز آن را ميتوان در اپراي "نارسيسوس" وي به وضوح مشاهده کرد. صاحب نسق در بخش ريتم اثر استفاده از اين تکنيک گويش زبان فارسي و نحوه اداي کلمات و جملات را مبناي کار خود قرار ميدهد. انتخاب مصالح مربوط به ارتفاع صوتي نيز فرار از محوريت صوتي يک تن در الگوهاي ملوديک است که در تلفيق با الگوهاي ريتميک، مجموعه اي از سري هاي مشخص را درپي دارند به نحوي که هر عبارت موسيقايي در بين سازهاي مختلف تقسيم ميشوند و الگوهايي شبيه به هم اما در عين حال متفاوت با الگوي قبلي را ساز و کار ميدهند. الگوهاي ملوديک بر مبناي توليد محور هاي صوتي پايدار هستند که بر اساس تکرار هاي شنيداري محوريت خود را ميابند. تکرار هايي که بر اساس حرکت هاي غير خطي و غير تقديري و بر اساس انتخاب تصادفي شکل ميگيرند. اين الگوهاي ملوديک در يک فعل و انفعال مدولاسيون گونه به سطوح ديگري از مرکزيت صوتي حرکت ميکنند و اثر را از يکنواختي ميرهانند. در نهايت هر جمله با نوعي نقطه گذاري ريتميک – ملوديک که ناشي از تحميل سکوتهاي کوتاهي هستند، تداعي پايان بندي يک عبارت يا يک جمله را به عهده دارند.

"آناست" براي ويلن و اصوات ضبط شده و "لحظه منجمد شده" نيز از همين تفکر فيلتراسيون و انتخاب غير تقديري نشات ميگيرند و اصول حاکم بر ساخت زيبايي شناسانه آنها از همان قوانين و اصول قطعات مذکور تبعيت ميکنند.

پي نوشت: در دفترچه مجموعه فوق، ذکر چند مسئله قابل توجه است:

صاحب نسق در متن دو صفحه اي که درباره خاطره ديدار خود و شاملو ذکر کرده بسيار بيش از آنکه لازم باشد توضيحاتي ميدهد که در فهم آثار کمکي نميکنند. اختصاص دو صفحه کامل به خاطره ديدار با شاعر منجر به چاپ توضيحات اثر در قالب يک صفحه و با قلم بسيار ريز شده. به نحوي که خوانش متن اصلي را براي مخاطب بسيار سخت نموده و مخاطب را از خواندن کامل آن بازميدارد. در حاليکه خاطره مذکور به نسبت متن اصلي با فاصله خطوط بيشتر و فونت درشت تر طراحي شده. همين مسئله باعث ميشود اين ارزش گذاري از سوي آهنگساز ارجح بر توضيحات در مورد آثار واقع گردد و در واقع حاشيه را بسيار قوي تر و مهم تر از متن نمايش دهد.