نقدي بر نمايشگاه نيکي کريمي در گالري گلستان

01شهريور1391

تاريخ نماد گرايي نشان ميدهد که هر چيزي ميتواند معناي نمادين پيدا کند، مانند اشياء طبيعي يا آنچه دست ساز انسان است و يا حتي اشکال تجريدي. در حقيقت تمامي جهان يک نماد بالقوه است. انسان با گرايش طبيعي که به آفرينش نمادها دارد به گونه اي نا خودآگاه اشياء يا اشکال را تغيير ميدهد تا حالتي مذهبي يا هنري به خود بگيرند.*
 
نماد گرايي در آثار مرتضي طالبي در دوره گذشته آثارش به اوج خود ميرسد. آنگاه که خوکهايش نقش هاي مهم اجتماعي چون شاهاني که ياد آور سلاطين قاجارند به خود ميگيرند و ستاره آثار وي ميشوند. در واقع طالبي با بخشيدن نقش خوک به شخصيتهاي اصلي آثارش به نوعي ارزش گذاري دست ميزند. ارزش گذاري که براي همه جهان يک بار ارزشي را به دوش ميکشد. خوک نمادي است از غوطه خوردن در کثافت و لجن. اما خوکهاي طالبي تميز و پاکيزه اند. در لباسهايي فاخر و با ژست هايي در خور سلاطين و بزرگزادگان. نکته اما در ماهيتشان است که خوکند، هر چند که ملبس به زربفت و تاج و نشاني گهربار باشند. ذلتي که قاجار براي خود به بار آورد به راستي که قابل قياس با خصلت خوک است. فربه و آماده استفاده اربابان.
 
اما نمادهاي حيواني در آثار تجسمي را به کدام سياق ميتوان ارزيابي کرد؟ از کجا بايد آغازيد؟
 
در نقاشي هايي که از غارهاي ماقبل تاريخ به دست آمده، بسياري از جزئيات نقاشي ها نشان ميدهد که تصاوير حيوانات چيزي بيش از انعکاس زندگي طبيعيشان را در خود دارد. در اديان و هنرهاي مذهبي تقريبا تمامي مردمان دنيا خصايص حيواني در خدايان اصلي و يا خدايان خود را در آسمان در قالب صور فلکي منطقه البروج، يعني قوچ، گاو نر، و غيره مجسم ميکرده اند. حتي مسيح از نظر نمادين بصورت بره خداوند، يا ماهي تجسم يافته است، البته به صورت مار ستايش برانگيز روي چليپا، شير و در موارد نادري هم اسب شاخدار. تخصيص اين حيوانات به مسيح نشان ميدهد که حتا پسر خدا نيز همانقدر به طبيعت حيواني خود نياز دارد که به طبيعت روحاني خود.*
 
استفاده از نمادهايي چون حيوانات، ايهامي ماهوي و ارجاع خصوصيات رفتاري و خُلقي را به همراه دارد. استفاده کننده نماد، با نشان دادن نمادي خاص، ارجاعي ميدهد به مشترکات فرهنگي يک جامعه از تلقي مشترک يک نماد.
 
مرتضي طالبي با استفاده از نمادي چون کرگدن، تلقي سخت جان بودن شخصيت هاي تازه اش را به بيننده آثارش القاء ميکند. طالبي قهرمانان دست نيافتني خود را در آسمان ميگذارد يا به معاشقه واميدارد و يا با قراردادنشان در قلبي صورتي وبا عنوان باربي که يادآور هنرمندان نئوپاپي چون "کونز" ميباشد سعي در تغيير ملاکهاي زيبايي دارد. تغييري که سرانجامي نا معلوم دارد. وي اميدوار است قهرماناني که در جهان اکنون از زندگي طبيعي محروم شده اند، با تجسد در قالب حيواني چون کرگدن از محدوديت هاي اين جهاني معاف گردند. فانتزي هاي جديد طالبي به عرصه سينما و سياست هم وارد شده و عناصر مطرحي چون "مستر بين" يا نماد امروزي  "تروريست" را فانتزي وار به معرض ديد ميگذارد. نمادهايي ساخته و پرداخته ابر رسانه هاي تلقين وتحميل فرهنگ از سوي دو ابر فرهنگ ساز سلطه گرا. وي نماد و فانتزي را به هم مياميزد تا تلاش خود را براي يافتن زباني جديد آغاز کند تا شايد داستان قهرمانان ذهن خويش را با زباني نه چندان جدي براي تماشاگرش روايت کند.
 
فراواني نماد حيوانات در ميان اديان و هنر هاي تمامي دوران تنها بيانگر اهميت نماد نيست، بلکه نشان ميدهد تا چه اندازه براي انسان مهم است تا با محتواي رواني نماد، يعني غريزه در بياميزد. حيوان به خودي خود نه خوب است و نه بد. حيوان تنها بخشي از طبيعت است و نميتواند از چيزي لذت ببرد که در طبيعت اش وجود ندارد. انسان متمدن بايد حيوان درون خود را التيام بخشد و با وي دوست شود.*
 
* – نمادگرايي در هنر هاي تجسمي-آنيه لافايه – ترجمه محمود سلطانيه- فصل چهارم از کتاب "انسان و سمبولهايش"- ک.گ. يونگ