قضیب یا ذَکَر محکوم به فناست

29تیر1400

قضیب یا ذَکَر محکوم به فناست؟
فقدان، رشک، تحقیر، تخریب، نفی
نگاهی به احجام مریم بهروزی نیا "سَلب"
"رشک قضیب" یا "فقدان ذَکَر" مرحله ای از رشد روانی در کودکان دختر است که در طی آن هویت جنسی دختر بچه شروع به شکل گیری میکند. در طی این مرحله کودک با مقایسه اندام جنسی خود با مردان و کودکان مذکر، متوجه میشود که چیزی را ندارد، همان اندام جنسی که پسر بچه ها و عناصر ذکور پیرامون وی واجد آن هستند. در طی رشد وی این فقدان برای کودک مونث تبدیل به یک عقده میشود. عقده ای که در سن بلوغ با پدیدار شدن و رشد اندام جنسی دیگری همچون پستانها میتواند تا حد زیادی التیام یافته یا تعدیل شود. اما این فقدان در وهله نخست منجر به رشک یا حسد دختر به جنس مخالف میشود که تا سن بلوغ و عارض بروز شدن نمودهای جنسی ادامه دارد و میتواند باعث اختلالاتی در سنین بزرگسالی و شروع روابط در حیث های مختلف با جنس مخالف شود. در واقع باقی ماندن این حسد یا تمنای داشتن چیزی مادی و عینی که وجود ندارد و عامل اصلی بروز تضاد میان دو جنس زن و مرد در سنین بزرگسالی تلقی میشود. تا جایی که میتواند به جنگ میان دو جنس منجر میشود.
دانشمندان علم روان همچون زیگموند فروید و ژاک لکان، این پرسش زنان در قبال هویت جنسی یا چیستی زنانگی را مختص "هیستریک" ها میدانند. "هیستریک" در ساختار فکری فروید-لکان یکی از دو طبع نفسانی است که بیشتر، زنان را در بر میگیرد، یعنی طباعی نفسانی است که زنانه تلقی میشود. گرچه برخی مردان نیز بنابر دلایل رشد روانی خاص میتوانند از خصوصیات هیستریک نیز برخوردار باشند. خصوصیات مترتب بر فرد هیستریک، توضیح دهنده آنچه در افواه بعنوان "سرکشی زنانه" شناخته میشود هستند و همین خصوصیات هستند که میتوانند کلید فهم زنان برای مردان باشند.
اما اینکه توضیحاتی در مورد رشک قضیب یا فقدان ذکر چه ارتباطی با خوانش آثار و احجام بهروزی نیا دارند:
آثار بهروزی نیا، واجد خصوصیاتی هستند که از دید نگارنده، گویی یکراست از اطاق درمان به صحنه نمایش پا گذاشته اند. آثاری که مشخصا از نمادهای فالیک گرته برداری شده اند. آثار شامل دو دوره کاری چه بلحاظ مواد و مصالح و چه از منظر تغییر نگاه وی به مقوله فالوس است. آثار دوره اول که با مواد و مصالح پاپیه ماشه ساخته و پرداخته شده اند و آثار دوره دوم که از متریال پشم و آرماتورهای فلزی تشکیل شده اند.
احجام دوره اول خود به دو برخورد هنرمند با نماد های جنسی زنانه و مردانه دلالت دارند. آثاری که نماد فالوس را بازنمایی میکنند اما با گذشتن از فیلتر خشم هنرمند نسبت به آن فقدان مادی و عینی. آثاری که به نگاه وی به اندام جنسی زنانه اختصاص دارند که شامل نوعی تکریم و احترام هنرمند است بر این "نداشتن".
فالیک های بهروزی نیا (اندامواره های ذکریت) دفرمه شده اند، کج و معوج اند، چین و چروکی غریب و غیرطبیعی دارند، شباهت زیادی به شکل مدفوع خشک دارند. شاید باید این نکته را یادآور شد که دفع مدفوع، مرحله تثبیت مقعدی (از 14 ماهگی تا سه سالگی) است یعنی دومین مرحله از مراحل سه گانه تثبیت (دهانی، مقعدی، تناسلی). در مرحله تثبیت مقعدی، اولین قدرت "اختیار" کودک بدست میاید. کودک در این مرحله توان "ایجاد" کردن را میابد. چرا که فضولات او "فرآورده هایی" هستند که از وجود خود او صادر میگردند. درخواست مادر این است که کودک از دفع فضولات امتناع نورزد و بنا به موقع و جایی که تعیین میکند به تقاضای او پاسخ دهد. این دفع فضولات و گردن نهادن به خواست مادر، حالت "هدیه دادن" را برای او پیدا میکند. دوره مقعدی حاوی این معنا برای کودک است که ازین پس حائز قدرت و مهتری خاصی است، زیرا که در دفع فضولات یا امتناع از آن «اختیار مطلق» دارد.
این ارجاع به تثبیت مقعدی و مبحث اختیار مطلق در دوره اول آثار بهروزی نیا و تشبیه قضیب های اش به فضولات خارج شده، دفع خشم او نسبت به فقدان ذَکَر را به خوبی نشان میدهد. هر آنچه نزد او نشانی از ذکریت دارد، باید دفع شود، اما حضورشان همچنان ولو مدفوع گونه پذیرفته و موجود هستند. اینجاست که میتوان صفات تحقیر و تنفر از قضیب را در این آثار بوضوح مشاهده کرد.
   
 
نقطه مقابل برخورد بهروزی نیا با قضیب، که شامل دفرماسیون، معوج سازی و مدفوع پنداری اندام جنسی مردانه است، برخورد وی با احجامی است که یادآور اندام جنسی زنانه هستند. فرمهای خمیده بیشتر تراشخورده، صاف و پاکیزه و خمیدگی های چشم نواز در احجامی که زنانگی را نمایندگی میکنند، بسیار قابل وضوح اند. سطوحی صاف تر، صیقل خورده تر، فاقد چین و چروک های اغراق شده، حتی در شکل و شمایلی که قابلیت تابلو شدن بر دیوار را دارند. این تکریم زنانگی یعنی غلبه بر رشک قضیب، یعنی پذیرفتن خود بعنوان زن، یعنی یافتن پاسخ دائمی «چیستی زنانگی» و «کیستی زن» در نزد هیستریک.
 
      
دوره دوم آثار بهروزی نیا، با تغییر متریال از ماده ای صُلب مثل پاپیه ماشه به ماده ای آسیب پیر مثل پشم صورت میگیرد. ماده ای بغایت آسیب پذیر و در معرض نابودی بر اثر گذر زمان و عوامل محیطی و حوادث غیر مترقبه مانند آتش. در آثار این دوره بهروزی نیا قضیب هایی که چروکیدگی (تحقیر) شان را از قبل حفظ کرده اند، از پشم میسازد که عامدانه آنها را سوزانده یا با موادی تثبیت کننده به شکلی مشمئز کننده در معرض دید میگذارد و تمایل به نابودی آنها را به رخ میکشد. در این مرحله، تحقیر و تنفر از قضیب، جای خود را به تنفر و تمایل به اضمحلال میدهند. تمایلی که هنوز هم وجود و موجودیت قضیب را ولو مشمئز کننده و در حال زوال به رسمیت میشناسد.
 
  
موجودیتی که در آخرین اثر، تنها شمایی از ذَکر باقی میماند. آرماتوری بدون هرگونه پوشش و نمایی، شمایلی نمادین و مخیَّل. بهروزی نیا کمر به نفی و قتل مردانگی میبندد.
 
نفی هر آنچه «زن بودگی» را با چالش وجودی هیستریک مواجه میکند. تصعید و والایشی که میتواند به رفع سمپتوم عمیق هیستریک منجر شود. هنرمند به شیوه ای درمانی و با کمک از رسانه هنر، بهترین شیوه مواجهه با سمپتوم عظیم اختلال خود را یافته و با آن مواجه میشود. شاید به همین دلیل است که هنرمند در بیانیه خود، تنهایی را ملاک اصلی خلق آثار میداند. تنهایی ناشی از نفی جنس مخالف، تنهایی ناشی از دانش عظیم هیستریک: «رابطه جنسی وجود ندارد**»، چرا که جنس مخالف اصولا به رسمیت شناخته نمیشود.
آثار بهروزی نیا چه به لحاظ تکنیک اجرا و چه از منظر برخورد با لایه های عمیق ماهوی، آثاری قابل توجه و ارزشمند تلقی میشوند که مواجهه با آن حتی با نگاه فرمالیستی هم جذاب و لذت بخش هستند.


*برای مطالعه بیشتر به دو کتاب زیر مراجعه نمایید:

"مبانی روانکاوی فروید-لکان، تالیف دکتر کرامت موللی، نشر نی" و "مکتب لکان - روانکاوی در قرن بیست و یک، تالیف دکتر میترا کدیور، انتشارات اطلاعات"