تذکره ای به نامه باربد گلشیری خطاب به احسان رسولف

24مرداد1397

باربد عزیز، رفیق نازنینم،
سلام
به تازگی نامه ای [*] از تو دیدم خطاب به احسان رسول اف، مدیر و صاحب امتیاز گالری محسن که در آن از دغدغه هایت به زیبایی و با زبان شیوای پارسی سخن گفته ای. در اولین مواجهه از خواندن نامه مزبور بسیار خوشحال شدم. از آن جهت که کسی از قبیله هنر بی پرده پوشی و با صراحت درد ها و رنج های قبیله مان را با صدای بلند فریاد میکند. خودت خوب میدانی که این سالها بر سر قبیله مان چه رفته. مصائب و معاسر قوم مان را دیده ایم و دم بر نیاورده ایم. از این رو که هم قبیله هایمان به قوت لایموت روزانه محتاج بودند و سلطه صاحبان سرمایه و اماکن مورد نیازمان، در ید مُلَوَّن گالری دار، مجموعه دار و حراج گزاران محبوس بوده است. شاد گشتم وقتی دیدم بی پرده پوشی و ملاحظه، از شبهه ناک بودن سرمایه یک "فعال عرصه هنر" سخن میگویی.
باربد جان، نامه تو به احسان رسول اف بیرون افتادن پچ پچه های اهالی هنر بود که از پشت پرده بیرون زد. مدتها بود همین شایعات شبهه ناک بودن سرمایه گالری محسن بر سر زبانها بود . حتی گاهی از حد شبهه ناک بودن هم فراتر میرفت و حکم صادر میکرد.
اما آنچه من را به کتابت این سطور واداشت، سه دلیل را علت است؛
نخست اینکه اولین دعوت کننده ات برای شرکت در نشست های گالری محسن، خود گردن شکسته ام بودم. اگر خاطرت مانده باشد. برای نشست نقد و بررسی نمایشگاه انفرادی ام که چیدمانی بود مبتنی بر صوت با نام "جمراتم آرزوست" دعوت شدی.
دوم آنکه متعجب شدم از چشم پوشی ات بر انذار های همکاران و دوستانت در سالیان گذشته
و سوم آنکه برآشفتم از تبعیضی که میان شبهه ناکان قائل شده ای.
پیش از شروع درد دل هایم نکته ای را خدمتت عرض میکنم. یا شاید بنا بر اقوال رفقای قدیم لازم است با انتقاد از خود آغاز کنم. شاید خود من جزو اولین کسانی بودم که با مجموعه محسن همکاری داشتم و حتی از این همکاری از منظر مالی هم منتفع شدم. آن زمان که هنوز گالری محسن سامان نگرفته بود، با سرمایه احسان رسول اف و مدیریت باوند بهپور مجموعه ای براه افتاد به نام “Iran Art Review” که از منتقدان بی نام و نشانی چون من برای نقد آثار تجسمی دعوت به همکاری نمود و مانند هر مجموعه دیگری بابت نوشته هامان مبالغی را پرداخت مینمود. پس از چند ماه همکاری بدلیل زاویه پیدا کردن با سیاست های مدیر مجموعه در شیوه نقد و نان قرض دادن هایش در نقد آثار، از همکاری با آنها منصرف شدم. اما در یک پروژه گروهی با نام "جعبه اجرا" مشارکت داشتم. بعد از آن هم نمایشگاه انفرادی ام را در مجموعه محسن اجرا کردم که در جریانش بودی. پس از سال 91 اما به دلیل همین شبهه ناک بودن ها و مخالفت با سیاست های شخصی مسئول مجموعه در رابطه با پروژه های متعدد از موسیقی و تئاتر گرفته تا سینما و مطبوعات، از هرگونه همکاری امتناع ورزیدم.
اما باربد جان؛ در نامه ات مرقوم کرده ای یکسالیست که اهل هیچ گالری ای در هیچ کجای دنیا نیستی. چه خوب و تبریک به تو که پس از سالها اهلی بودن، استقلال را پیشه خود کرده ای و به مستقل بودن از نهادهای هنر روی آورده ای. اما رفیق عزیزم، چرا حالا؟ حالا که بازار هنر معاصر در بحران مالی جهان کساد شده.
راستی باربد جان، هزینه ارسال و نمایش "جمود برنامه درسی" در نیویورک از طریق کدام فرد یا نهادی پرداخت شد؟
پس از آن که مجموعه محسن، تریبون و فضا در اختیارت گذاشت تا برنامه ها و نظراتت را در آن ابراز کنی؟ حال که بقول قدما مرکبت از پل گذشته و بدلیل کساد بودن بازار هنر، بویژه برای آثار اینستالیشن و پرفورمانس تصمیم به استقلال گرفته ای این چنین به افشا گری پرداخته ای؟ حال که بحث افشا گری های اجتماعی از فساد و رانتخواری در پهنه سیاست ایران باب شده؟ نکند خدای نکرده میخواهی بر موج اجتماعی سوار شوی و پرچمداری انا الحق گویان مبارزه با فساد در عرصه هنر را برای خود کسب کنی؟
چگونه است که به درستی از شبهه ناک بودن مایملک احسان رسول اف و مجموعه اش ابراز نارضایتی میکنی و از ادامه همکاری با آن مجموعه سرباز میزنی، اما از منشا مالی گالری ای که سالها با آن کار کرده ای و منبع ثروتش برای انتقال از زیرزمین خیابان خردمند به عمارت میلیاردی کوچه لولاگر نامشخص است چیزی نمیگویی؟ چگونه است که از نورپردازی گالری محسن و پلاتفرم داربست به شبهه ناک بودن منابع مالی واقف میشوی، ولی هزینه گزاف طراحی فضا و نور گالری "آران" تو را بر نمیآشوبد؟ چرا پرسش گری از هزینه های نور و بازسازی عمارت کوچه لولاگر و نازیلا نوع بشری در دستور کارت نبوده؟
رفیق؛ از نداشتن مغز اقتصادی شکوه کرده ای چون بابت پنجاه هزار تومان های پرداختی گالری محسن رسیدی طلب نکرده ای، اجازه بده از سکوتت در قبال منبع هزینه های نمایش و فروش آثارت در گالری آران بپرسم.
"سیره الموت" چقدر هزینه داشت؟ منبع این هزینه از کجا بود؟
در بخش دیگری از نوشته ات احسان رسول اف را به خان تشبیه کرده ای که دیگران را به چشم رعیت میبیند. با تو مخالفتی ندارم. اما در مورد گالری داری که چند سالی اهلی اش بودی، برخوردهای تند و از موضع بالا به پائینش با هنرمندان، زبانزد خاص و عام است چیزی نمیگویی. یا سایر گالری دارهای خرد و درشتی که از قضا در زمره دوستان نزدیک و رفقای صمیمی خودت هستند.
رفیق جان، از عدم اعتراض به دو اثر از پرستو فروهر در جشن نشاط اقتصادی تیرآرت سخن گفته ای و به درستی به آن نقد داشته ای. اما آیا به سانسور اثر فرزانه حسینی در جریان بینال مجسمه که در موزه هنرهای معاصر و در سال گذشته (1396) برگزار شد هم معترض بودِی؟ آیا خودت در اعتراض به سانسور آن اثر حاضر به عدم ارائه اثر خودت شدی یا نفع لحظه ای و موردی باعث شد در برابر آن سانسور کوتاه بیایی و اثر همکارت را دستکاری شده بپذیری؟ آیا این نوع برخورد تو همان کلاه شرعی ای نیست که در موردش زبان به شکوه باز کرده ای و رسول اف و رسول اف ها را مورد شماتت قرار داده ای؟
باربد عزیز، شاید همه ندانند اما برخی اهالی این قبیله میدانند که بهرنگ صمدزادگان، زمانی بقول خودت هنرمند اهلی گالری آران بود و امروز اهلی گالری محسن و مجموعه احسان رسول اف شده. در نوشته ات به درستی ذکر کرده ای که نشریات رایگان مجموعه تحت نظر رسول اف ("زرد" و"واریته") منجر به تعطیلی سایر نشریات میشود. احتمالا از بحران فروش کاغذ در ماه گذشته خبر داری. عده ای از رانتخواران و مطلعین پشت پرده با اخباری که همیشه از منابع خاصی بدست می آوردند، اقدام به خرید زودهنگام تمام موجودی کاغذ بازار کردند و نشریات مستقل دیگر را با نبود کاغذ مواجه کردند. بازار ایران هم که همواره از این بحران ها و کمبود ها برای خودش فرصت سازی میکند و موجودی انبارش را با قیمتهایی نجومی و گاه چند برابر معمول به فروش میگذارد.
اما سوال این است: چرا نگرانی تو، در طی پنج شماره انتشار و توزیع رایگان مجله "زرد" خودنمایی نکرد و تنها پس از انتشار "واریته" به دبیری تحریریه رفیق و همراه قدیمی تو و گالری آران رخ نمود؟ آیا این نگرانی جنبه ای عمومی دارد یا جزو سیاست های تخریب خائنین به گالری قبلی است؟
باربد جان، رفیق عزیزم، دوست نازنینم.
حق بده با توجه به عدم شفافیت های خودت و موضع گیری هایی که ذکر کردم، نگرانی و درگیری های تو را نه به حساب خیرخواهی و حسن نیت ات برای جامعه هنر بگذارم. بیشتر تصورم بر این است که موج اخیر مقابله با آقازاده ها و تبعیت از هشتگ هایی مثل "#فرزندت-کجاست" تو را برانگیخته تا بر این موج سوار شوی و از این نمد کلاهی برازنده برای خودت دست و پا کنی.
معذورم بدار که چنین بی پرده و رک و صریح نظرم را بیان کردم. بهرحال رفاقت برای من و تو و ما معنایی دارد که نقد علنی و بی پرده رفیق در آن، از اوجب واجبات است.
رفیق عزیزم، تو میراث دار سلاله ادبیات معاصر و روشنفکری ایرانی. سالها حشر و نشر با فرهیختگان و آزادی خواهان این سرزمین در کارنامه توست. ابن الوقت بودن با قاموس تو سازگار نیست.
ارادتمند، رفیق قدیم و همیشه تو؛
محسن ثقفی

مرداد 97 

_________________________________________

*: متن نامه باربد گلشیری خطلب به احسان رسولف

 etemaadonline.ir/content/226344/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%AF-%DA%AF%D9%84%D8%B4%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9%84-%D8%A7%D9%81